کرکسان دهکده

کتاب کرکسان دهکده است که به داستان چالش‌ها و تلاش‌های یک شخصیت نوجوان برای غلبه بر سختی‌های زندگی می‌پردازد. شخصیت اصلی داستان، حاجی مراد است که پس از رفتن برادرانش، با سختی‌های زندگی مواجه می‌شود و تلاش می‌کند تا بر آنها غلبه کند. این کتاب به عنوان یک اثر ادبی داستانی برای نوجوانان در نظر گرفته می‌شود و به موضوعات مرتبط با زندگی در روستا و تلاش برای غلبه بر سختی‌ها می‌پردازد. داستان به زبان ساده و قابل فهم برای نوجوانان نوشته شده است و به آنها کمک می‌کند تا با مفاهیم اخلاقی و اجتماعی آشنا شوند. داستان این رمان، زمانی اتفاق می‌افتد که کشور درگیر جنگ است. شخصیت اصلی ماجرا نوجوانی چهارده‌ساله است که هر دو برادرش برای دفاع از مام میهن به جنگ رفته‌اند و به همین دلیل تمامی سنگینی زندگی خانواده به عهده‌ی برادر کوچک‌تر گذاشته است. داستان چالش‌ها و تلاش‌های شخصیت نوجوان برای غلبه بر سختی‌های زندگی را بیان می‌کند. حاجی مراد که تا قبل از رفتن برادرها هیچ تصوری از سختی زندگی نداشت، حالا سنگینی زندگی را برگرده‌اش احساس می‌کند. او می‌فهمد زندگی فقط کار در مزرعه اجاره‌ای نیست و سختی‌های دیگری هم دارد که او هرگز فکرش را نمی‌کرده است.

خواندن کتاب کرکسان دهکده را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

کودکان و نوجوانان 10 تا 11 ساله: این کتاب برای گروه سنی ج و د مناسب است و داستان‌های ماجراجویانه و چالش‌های زندگی را به زبان ساده و قابل فهم برای این سن بیان می‌کند. والدین: برای والدینی که به دنبال منابع ادبی برای فرزندانشان هستند، این کتاب یک گزینه خوب است. معلمین: معلمان می‌توانند از این کتاب برای آموزش ادبیات در مدارس استفاده کنند. کانون‌های پرورش فکری کودکان و نوجوانان: این کتاب برای کانون‌هایی که به دنبال منابع ادبی برای کودکان هستند، مفید خواهد بود. علاقه‌مندان به ادبیات داستانی نوجوان: برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی نوجوان و داستان‌های ماجراجویانه، این کتاب یک گزینه مناسب است.

در بخشی از کتاب کرکسان دهکده می‌خوانیم

«آلتین» وقتی می‌شنود «بگ محمد» برگشته از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجد. اما از جانب «جبار» هم نگران است. می‌ترسد که به کمک آدم‌هایش بلایی سر بگ محمد بیاورد، برای همین یک جا بند نمی‌شود و طول و عرض اتاق را گز می‌کند. منتظر برگشتن مادرش است که رفته چشم روشنی به «هاجر» بگوید و برگردد. اگر دست خودش بود بال میزد و می‌رفت تا خودش هم به دلداده‌اش خوش آمد بگوید. چقدر حرف داشت برای گفتن. هیچ وقت نتوانسته بود آن چه را که در دل داشت برای او بگوید و...