نفس و خانوادهی کوچکش، سالهاست که با یک خانواده ی ارمنی همسایه اند و تنهایی شان را با آنها پر می کنند.
آرتین، پسر این خانواده، دل در گروی عشق نفس دارد اما از سرانجام احساسش میترسد و در انتظار فرصتی مناسب است تا عشقش را ابراز کند.
نفس، برای فرار از علاقهی پنهانی که تصور میکند یکطرفه است، به دنبال همسفری برای گریختن از این عشق بیحاصل، مسیر زندگیاش را تغییر میدهد و …
از متن کتاب:
تمام شده بود!به همین راحتی و بدون اینکه کسی حتی بفهمد میان مهمانهای شاد و سرخوش آن شب،کسی پشت لبخندش،برای آرزوهای دیرینش قبری میکند.
نفس چهقدر زیبا شده بود…چقدر آرام…چهقدر دست نیافتنی؛وقتی لبهایش تکان خورد”بله” و چهقدر آرام،با همان بلهی رضایت،برای فکر کردن و حتی خیالپردازی آرتین هم ممنوع شد!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir