پرستو ، باز هم دردسر درست کرده است، دردسری که اگر خانوادهی مادریاش بفهمند مجبور است جل و پلاس کارگاه قالیبافیاش را جمع کند و هم برای همیشه به تهران برگردد، و خانهی سنتی ماجون به مهمانپذیر تبدیل شود! فرشهایش را بدون سند و مدرک به پیرمردی که از او فقط سنگ قبر به جا مانده فروخته است!
روزبه ، تاجر جوان اما پر تجربهی فرش، بعد از گذشتن چند ماه، هنوز سیاهپوش پدرش است! پدری که هیچوقت روی خوش به کار او نشان نداده و سعی کرده تا جایی که میشود خود را آلودهی کار او نکند… درست در همین بحبوحه که روزبه درگیر هزار مشغله کاری و خانوادگی است، کسی مثل اجل معلق جلوی راهش سبز میشود که “پولمو بده!” کسی که شک ندارد با ادعای دروغینش قصد تلکه کردن خانوادهی آنها را دارد، وگرنه عزتالهخان خدابیامرز را چه به فرش، آن هم فرش دستی!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir