کاکاپو : مجموعه داستان مرگ در این مجموعه کاملا مشهود است و در اکثر داستانها به نحوی با مرگ دست و پنجه نرم میکنیم که گمانم ناشی از ناخودآگاه نویسنده بوده. مردن انسانها و شهر مشهد به عنوان مکان وقوع داستان در عمده این مجموعه، دو ویژگی بارزی هستند که داستانها را به خوبی در کنارهم قرار میدهد. نکته جالب این که مشهد در لغت، خود به معنی محل حاضر آمدن مردم، و محل شهادت است که باز به مرگ اشاره دارد. در بخشهایی از مجموعه میخوانیم : «- عصمت، بیا بریم از بالای پشت بوم خودمون رو پرت کنیم تو برفا...خیلی کیف داره، تا حالا پریدی؟ انگار پرتت میکنن تو یخچال...نترس، خرسای قطبی عمرشونو تو برفن. - از همان قدیم خاله ریزه را دوست داشتم. بعضی وقتها بهترین راه قسر در رفتن، ریز شدن است، به خصوص اگر توی شکمت دختر لوسی داشته باشی که تا قد خودش نشوی حاضر نیست حرفت را گوش کند... - کاکاپوها....نرهایشان مینشینند روی زمین و چالهای میکنند تا صدایشان بپیچد. بعد میروند توی آن چاله و سعی میکنند بلندترین و قشنگترین آواز ممکنشان را بخوانند... «جوجههای ارمنی در 1915»، «چاقوی صبحانه»، «دو تا بودیم توی زنبیل قرمز»، «چند سانتیمتر فضای خالی امن»، «کاکاپو»، «جلیل اسکافی»، «آدمها آدمها را دوست دارند»، «بولداگ لنگ» و «به اندازه یک گردوی مظلوم» 9 داستان کوتاهی هستند که شهرستان ادب در مجموعه داستان «کاکاپو» به چاپ رسانده است.