پسر پرسید:«با خرده پارچه های کهنه ای که به درد نمی خورند چه کار می شود کرد؟»
مادر گفت: « از آنها قصه ای نو خواهیم ساخت. قصه ی پدری که در راه آهن کار می کرد و
هفت دختر داشت. قصه ی شبی توفانی که باد زوزه می کشید و دختر ها منتظر بودند تا به خانه برگردد
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir