«دختری پشت پنجره» ماجرای پسر نوجوانی است که به دلیل مشکلات مالی خانواده اش، ناچار می شود به همراه آنها به محله ای برود که خاطرات تلخی از آنجا دارد.
قسمتی از متن :
«می خواستم بپیچم توی کوچه ی اصلی که یکهو خوردم به یک چیزی و نایلون داروها از دستم افتاد. می خواستم خم شوم و از زمین بردارم شان که نگاهم قفل شد روی صورت یکی از آن ها. همیشه همین است؛ وقتی از چیزی می ترسی همان موقع می آید سراغت. یک لحظه انگار تمام ساعت ها خواب شان رفت و سر جای شان ایستادند. خیره شده بودیم به هم. با این فرق که من فقط صورتش را نگاه می کردم و او داشت از انگشت شست پا تا کله ام را بررسی می کرد. چشم هایش قهوه ای بودند و دندان های جلویی اش زرد. روی ابروی سمت چپش جای بخیه بود؛ که یعنی باید حسابی حواسم را جمع کنم. می ترسیدم خم شوم. از این دیوانه ها هرچی فکر کنید برمی آمد. آدامسش را تُف کرد توی جوی و گفت: ....»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir