کتاب باشگاه قتل پنجشنبه نوشته ریچارد آزمن، یک رمان جنایی-معمایی متفاوت و جذاب است که با ترکیب تعلیق، طنز سیاه و شخصیتهای غیرمتعارف، تجربهای تازه را به خوانندگان این ژانر ارائه میدهد. این کتاب که در سال 2020 منتشر شد، به سرعت به یکی از پرفروشترین آثار نیویورک تایمز و ساندی تایمز تبدیل شد و نامزد جایزه ادگار در بخش بهترین رمان شد. داستان، حول محور چهار سالمند کنجکاو و زیرک میچرخد که در خانه سالمندان، باشگاهی مخفی برای حل پروندههای قتل تشکیل دادهاند.
الیزابت، جویس، ابراهیم و ران، چهار سالمند باهوش و کنجکاو هستند که هفتهای یکبار در باشگاهی مخفی، پروندههای قتل حلنشده را بررسی میکنند. اما زمانی که یک بسازبفروش محلی به قتل میرسد، آنها فرصتی پیدا میکنند تا از مهارتهای خود در دنیای واقعی استفاده کنند. در حالی که پلیس مشغول تحقیقات رسمی است، اعضای باشگاه قتل پنجشنبه وارد ماجرا میشوند و با استفاده از تجربیات گذشته خود، سرنخها را دنبال میکنند. از عکسهای مرموز در صحنه جرم گرفته تا تخصص ابراهیم در روانشناسی و دانش جویس در پرستاری، همه چیز دست به دست هم میدهد تا این گروه غیرمعمول، حقیقت را کشف کند. اما خطر بزرگی در کمین است و ممکن است هر لحظه تعداد قربانیان افزایش یابد...
این کتاب برای دوستداران ژانر جنایی و معمایی، طرفداران داستانهای آگاتا کریستی و علاقهمندان به طنز سیاه و روایتهای غیرمتعارف ایدهآل است. همچنین خوانندگانی که از داستانهایی با شخصیتهای متمایز، دیالوگهای هوشمندانه و تعلیقی نفسگیر لذت میبرند، از این رمان سرگرمکننده و متفاوت استقبال خواهند کرد.
داشتم ناهار میخوردم، ماجرا مربوط به دو سه ماه پیش است و باید دوشنبه بوده باشد، چون غذا بریانی گوشت و سیبزمینی بود. الیزابت گفت میداند سر غذا هستم، ولی اگر ایرادی نداشته باشد میخواهد از من سؤالی دربارهی زخم چاقو بپرسد.گفتم: «نه اصلاً، البته، لطفاً...» یا یک همچین چیزی. من همیشه همه چیز را دقیق به خاطر نمیآورم و بهتر است همین الآن این را به شما بگویم. بعد او پوشهای کاغذی را باز کرد و من چند برگهی ماشینشده و لبههای چیزی شبیه به عکسهای قدیمی را دیدم. بعد او مستقیم رفت سر موضوع.الیزابت از من خواست تصور کنم دختری را با چاقو زدهاند. پرسیدم با چه چاقویی او را زدهاند و الیزابت گفت احتمالاً با یک چاقوی آشپزخانهی معمولی. چاقوی مارک «جان لوئیس». این را او نگفت، ولی من اینطور تصور کردم. بعد از من خواست تصور کنم این دختر، سه یا چهار بار، درست زیر استخوان جناغ سینه، چاقو خورده است؛ داخل و بیرون، داخل و بیرون، خیلی ناجور، ولی شاهرگش قطع نشده است. او کل ماجرا را نسبتاً یواش تعریف میکرد، چون مردم داشتند غذا میخوردند و البته او هم حد و مرزهایی دارد.خلاصه من داشتم زخم چاقو را تصور میکردم که الیزابت از من پرسید چقدر طول میکشد تا دختر از خونریزی بمیرد؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir