در کنار یار،از یار است دست ما تهی
کاسه ی گرداب در دریاست از دریا تهی
بی نیازی چون صدف ما را زحق بیگانه کرد
داشت رو بر آسمان تا بود دست ما تهی
گریه نتواند دل ما را ز غم خالی کند
کی شود از خرج باران کیسه ی دریا تهی؟
تا خم گردون در این خمخانه ی هستی به جاست
از شراب غم نمی گردد تو را مینا تهی
دست خالی می کند رسوای عالم مرد را
بر نمی خیزد صدا از کاسه نبود تا تهی
هست تا در سر خرد،خالی نگردد دل ز غم
پنبه تا برجاست نتواند شدن مینا تهی
چون دل بی آه، ننهد فیض هرگز پا در او
هر گلستانی که هست از سرو آن بالا تهی
یک سر و گردن شد از ابنای جنس خود بلند
چون حباب آن کس که پهلو کرد این دریا تهی
اهل همت جان نمی دارند از سائل دریغ
تا قدح خالی است،قالب می کند مینا تهی
خاکساری بس که "واعظ" کرده تن پرور مرا
خواب من پهلو کند از بستر دیبا تهی
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir