به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







تاریخ 500 ساله خوزستان









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

تاریخ پانصد ساله خوزستان اثر احمد کسروی، یک اثر تاریخی است که به بررسی حوادث و رخدادهای خوزستان در پنج قرن اخیر می‌پردازد. این کتاب شامل سه بخش اصلی است: مشعشعیان، کعبیان، و پیشامدهای آخر خوزستان. مشعشعیان: این بخش به قیام سید محمد مشعشع در قرن نهم هجری می‌پردازد. سید محمد با ادعای مهدی‌گری، یک حکومت در خوزستان تأسیس کرد و پس از او، پسرش مولا علی ادعای خدایی کرد. این بخش به تاریخ این خاندان و حوادث مرتبط با آنها می‌پردازد. کعبیان: این بخش به تاریخ عشایر کعبی و نقش آنها در خوزستان می‌پردازد. کعبیان پس از مشعشعیان به قدرت رسیدند و ریاست عشایر خوزستان را در دست گرفتند. پیشامدهای آخر خوزستان: این بخش به حوادث اخیر خوزستان و تغییرات سیاسی و اجتماعی در این منطقه می‌پردازد. پیوست‌ها: شامل گفتارهای سید محمد مشعشع از کتاب «کلام المهدی» و چند تاریخچه دیگر است. کسروی در این کتاب به بررسی تاریخ خوزستان در پنج قرن اخیر می‌پردازد و تلاش می‌کند تا با استفاده از منابع موجود، یک تصویر جامع از حوادث این منطقه ارائه دهد. او به نقش عشایر عرب و قیام‌های مختلف در خوزستان اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این حوادث بر تاریخ منطقه تأثیر گذاشته‌اند. این کتاب را می‌توان به کسانی توصیه کرد که به تاریخ خوزستان و عشایر عرب این منطقه علاقه دارند. همچنین، برای کسانی که به تاریخ ایران و تحولات سیاسی و اجتماعی در این کشور علاقه دارند، مطالعه این کتاب مفید خواهد بود.

خواندن کتاب تاریخ 500 ساله خوزستان را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به تاریخ خوزستان: کسانی که به تاریخ خوزستان و عشایر عرب این منطقه علاقه دارند، مطالعه این کتاب را مفید خواهند یافت. این کتاب به بررسی حوادث خوزستان از سال 845 تا 914 شمسی می‌پردازد. پژوهشگران تاریخ ایران: دانشجویان و پژوهشگران رشته تاریخ ایران می‌توانند از این کتاب برای درک بهتر تاریخ خوزستان استفاده کنند. این کتاب به قیام سید محمد مشعشع و حکومت مشعشیان می‌پردازد. مطالعه‌کنندگان تاریخ عشایر: این کتاب برای کسانی که به تاریخ عشایر عرب خوزستان و نقش آنها در تاریخ ایران علاقه دارند، مناسب است. علاقه‌مندان به اندیشه‌های احمد کسروی: کسانی که به آثار و اندیشه‌های احمد کسروی علاقه دارند، مطالعه این کتاب را مفید خواهند یافت. مطالعه‌کنندگان تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران: این کتاب به بررسی حوادث اجتماعی و سیاسی خوزستان در پنج قرن اخیر می‌پردازد و برای کسانی که به تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران علاقه دارند، مفید است.

در بخشی از کتاب تاریخ 500 ساله خوزستان می‌خوانیم

از آغاز کار سید محمد آگاهی مفصلی که در دست هست شرحی است که یکی از مؤلفان عراق عرب در کتاب خود به نام «التاریخ الغیاثی» نوشته بوده و «سید علی مشعشعی»[1] در کتاب خود همۀ آن شرح را آورده. قاضی نورالله نیز در «مجالسالمؤمنین» خلاصۀ آن را به فارسی ترجمه کرد. به نوشتۀ «مؤلف عراقی» سید محمد وقتی به هفدهسالگی رسید از پدر خود «سید فلاح» دستور گرفت که از «واسط»، که زادگاه و نشیمن او بوده، به «حلـه» رفته و در مدرسۀ «شیخ احمد بن فهد» به درس پردازد. در آن زمان مذهب شیعه رواج بسیار گرفته و روزبهروز به رونق می‌افزود و شیخ از علمای معروف شیعه بود که در حله مدرسه داشت و شاگردان بسیاری بر سر درس او که حاضر می‌شدند. سید محمد سال‌ها در مدرسۀ شیخ احمد می‌زیست و برخی نوشتهاند که شیخ مادر او را به زنی داشت. در این میان گاهی سید محمد بـر زبان می‌رانده که «من مهدی موعودم و ظهور خواهم کرد. » این سخنان چون به گوش شیخ احمد رسید بر سید محمد برآشفت و او را نکوهش کرد، ولی سید محمد دنبال کار خود را داشت و در مسجد آدینۀ کوفه یک سال به اعتکاف نشسته و همیشه گریه می‌نمود و چون از علت آن گریه می‌پرسیدند می‌گفت: «بر آن کسانی می‌گریم که بهدست من کشته خواهند شد. » سپس سید محمد به واسط برگشته و در آنجا نیز گاهی سخن از مهدیگری رانده و به خویشان و کسان خود وعده می‌داد که ظهور کرده و سراسر گیتی را خواهم گشاد و شهر‌ها و کشور‌ها را به کسان خود تقسیم می‌کرد. چون این سخن‌ها دوباره به گوش شیخ احمد رسید حکم به کفر سید نموده و به یکی از امرای واسط نوشت که او را بکشد. آن‌امیر سید محمد را دستگیر کرده و خواست او را بکشد. سید قرآن درآورده و سوگند یاد کرد که من سید سنی صوفیام و ازاینجهت است که شیعیان با من دشمنی می‌ورزند و با این سوگندِ دروغ جان خود را آزاد ساخت. پساز آن سید محمد در واسط نمانده و در سال 840 به جایی که «کسید» نام داشت، از نزدیکی‌های واسط، رفته و میانۀ اعراب نشیمن گزید و در آنجا دعوی مهدیگری آشکار ساخت و کار‌های شگفتی می‌نمود. ازجمله آنکه ذکری مشتمل به نام علی ساخته و به پیروان خود یاد می‌داد که چون چند بار می‌خواندند حالی پیدا می‌کردند که درون آتش رفته و گزند از آتش نمی‌دیدند و دستۀ شمشیر را به زمین تکیه داده، شکم خود را به روی او می‌انداختند و شمشیر به شکم آنان فرونمیرفت. این شگفتکاری‌ها مایۀ کار او بود و عشایر بسیاری به او بگرویدند. در آن نزدیکی‌ها سه شاخه از دجله به نام‌های «ثبق» و «نازور» و «غاضری» جدا کرده بودند که عشایری در کنار آن‌ها زندگی داشتند. همۀ این عشایر پیروی سید مهدی را پذیرفتند و او به پشتیبانی‌ایشان بنیاد کار خود را گذاشت. خود مشعشع در گفتاری که در «کلامالمهدی» آورده شده دربارۀ آغاز کار خود و گزند‌هایی که دیده چنین می‌گوید: «کیست که آزمایش خدا را بیش از این سید دیده باشد؟ پانزده سال گذشت که مردم او را نفرین فرستاده، دشنام می‌دادند و فرمان کشتن او را می‌دادند و او از شهری به شهری می‌گریخت. زمینی نماند که گنجایش او کند و ناگزیر به کوهستان بگریخت. کوهستانیان نیز همگی پی کشتن او شدند و ر‌هایی از دست‌ایشان نیافت، مگر پساز نومیدی. سپس به عراق بازگشت و در آنجا هم مغول جستوجوی او می‌کردند و هرآنکسکه دوست بود دشمن گردید و جایی که او را پناه دهد نماند و زمین بر او تنگ گردید. و از دست دشمنان آن کشید که به شمار نیاید. » از این گفته پیدا است که سید محمد به کوهستان گریخته و زمانی نیز در آنجا به دعوت و فریب مردم پرداخته و ناگزیر مقصود کوه‌های لرستان است که به واسط و آن نواحی نزدیک است. باید گفت که داستان آغاز کار او بسیار درازتر از آن بوده که مؤلف عراقی یاد می‌کند و از هنگامی که او دعوی مهدیگری آغاز کرده تا زمانی که میانۀ عشایر ثبق و نازور و غاضریه رفته و آنان را بهسوی خود کشیده پانزده سال بیشتر کشیده است. به گفته‌های مؤلف عراقی برگردیم. می‌گوید سید محمد در سال 844 با عشایر پیروان خود آهنگ «جصان»، که روستایی در آن نزدیکی بود، کرده و بر دِیهی «شوقه» نام فرود آمد. حاکم جصان با سپاه و سوارگان بر سر او آمده و جنگ سختی کرد. پیروان سید محمد شکست یافته و یکسره راه ثبق و نازور را پیش گرفتند و پروای پیشوای خود نکردند. سید از این حادثه به حیرت افتاده و سخت غمگین گردید و ناگزیر پیروان نوینی، که از آن سرزمین به او گرویده بودند، گرد آورده و بر سر شوقه راند و بر آنجا دست یافته، از کشتار و تاراج و ویرانی دریغ ننمود و زنان و کودکان را اسیر ساخت (همان سال 844). سپس سید محمد پساز دیری باز به ثبق و نازور نزد پیروان دیرین بازگشت، ولی در آنجا نمانده و با پیروان، که از جصان با او بودند، به نزدیکی‌های واسط رفت. در آنجا هم درنگ نکرده و به جایی که «دوب» نام داشت، میانۀ دجله و حویزه، فرود آمد. مردم دوب هم که عشیرۀ معاویه بودند (و سپس به نام «نیس» معروف گشتهاند) به سید محمد بگرویدند و او را مهدی بشناختند. سید کار را در پیشرفت دیده و پسر بزرگ خود (مولا علی) را به ثبق و نازور فرستاد که پیروان کهن را نیز به آنجا بیاورد. مولا علی عشایر ثبق و نازور را برداشته، روانه گردید و در راه به کاروان بزرگی برخورده. کاروانیان را کشتار و مالهای‌ایشان را تاراج کرده و با مال انبوه و بیشمار نزد سید رسیدند. سید محمد از رسیدن پیروان و آوردن آن مال سخت شادمان گردیده و به عشیرۀ معاویه هم دستور داد که گاو‌ها و دیگر چهارپایان خود را فروخته و شمشیر و ابزار جنگ بخرند و آنان به دستور پیشوای خود کار کرده و ابزار جنگ فراوان خریدند. سید محمد روزگار را به کام خود دیده و با گروه پیروان آهنگ «تتول»، که دیۀ بزرگی از پیرامون حویزه بود، کرد (رمضان 844). مردم حویزه که پارسیزبان بودند و «فضل جزایری» که در «جزایر» با برادران خود نزاع کرده و با گروهی از عرب به نزدیکی‌های حویزه آمده بود دستبهیکی کرده و به جلوِ سید محمد شتافتند و در جنگی که روی داد حویزیان و جزایریان شکست سختی خوردند و انبوهی از‌ایشان کشته گردید، چندان که اسب‌ها بر روی لاشه‌ها راه می‌رفتند. با همۀ این فیروزی سید محمد در آنجا نمانده و به دوب بازگشت و چون در دوب تنگسالی و نایابی بود و وبا میان مردم پدید آمد سید محمد کسان خود را برداشته، بر سر واسط رفت و در آنجا میانۀ او و امرای مغول جنگ روی داده و شکست روی مغولان افتاد و چهل تن از‌ایشان کشته گردید. از این فیروزی سید محمد بر بیرون واسط دست یافته و پیروان خود را در دیه‌ها پراکنده ساخت و دست به تاراج گشاده و دارایی مردم را هرچه یافتند یغما کردند و بدینسان پیروان مهدی به نعمت بسیار رسیدند (شوال 844). سپس سید محمد قصد جزایر کرده و چون میانۀ امرای جزایر دشمنی بود «امیر شحل» نامی نزد سید آمد و با کسان خود پیروی او پذیرفت. دیگران که پیش نیامده بودند سید محمد هر روز بر سر یکی تاخته و کشتار و تاراج دریغ نمی‌کرد و بر کسانی که زینهار خواسته بودند هم نبخشید. به گفتۀ مورخ عراقی: «و همه را کشته و ریشهشان برکند. » این زمان چشم سید محمد بر واسط و آن پیرامون‌ها بود و می‌کوشید که بنیاد حکمرانی خود را در آن نواحی بگذارد و آن فیروزی‌ها در جزایر بر‌امیدواری او افزود و چون کار جزایر بپرداخت بار دیگر به‌اندیشۀ واسط افتاده. سههزار تن از پیروان برگزیدۀ خود را بر کشتی‌ها نشانده و به سوی واسط روانه ساخت. حاکم واسط که از شکست پیشین سرشکسته گردیده و همیشه در آرزوی جبران بود این بار از تلاش و کوشش فرونگذارده و مشعشعیان را سخت بشکست و هشتصد تن از‌ایشان را بکشت. انبوهی از آنان هم در راه نابود گردیدند. و چون بازماندگان، پراکنده و پاشیده، نزد سید محمد رسیدند او را ترس سختی فراگرفته و در جزایر نماند و بار دیگر با پیروان آهنگ حویزه و آن نواحی کرده و چون بدانجا رسید کشتار و تاراج بیاندازه کرده و از گزند و آزار دریغ نداشت. به گفتۀ مؤلف عراقی: «هرکه را دریافت نابودش ساخته و زنان و کودکان را همه دستگیر کرد» (رمضان 845).  «سید علی» نوۀ «سید علی خان» معروف است که در زمان صفویان حکومت حویزه را داشته. کتاب او جنگ‌مانند است که بخشی از حوادث خاندان مشعشعی و بخشی از حوادث صفویان را نگاشته و سپس سفر خود را به مکه شرح داده است. به‌هرحال از جهت تاریخ مشعشعیان ارزش بسیار دارد. یگانه نسخۀ آن که نسخۀ خود مؤلف بوده در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار است. اما داستان سید محمد را که می‌گوییم او از «تاریخ غیاثی» آورده و ازاین‌جهت است که نوشته‌های او مفصل‌تر از نوشته‌های قاضی نورالله است. بااین‌همه می‌توان احتمال داد که او نوشته‌های قاضی را برداشته و چیز‌هایی از خود بر آن‌ها افزوده باشد. یکی از شاگردان معروف شیخ احمد «سید محمد نوربخش» است که او نیز در ترکستان دعوی مهدویت کرد، ولی کار او پیشرفت نکرد. داستان او را قاضی نورالله نوشته است. «مسوده‌های جواهری» (از کسانی که از خاندان مشعشعی سخن رانده‌اند. مؤلف «ریاض العلما» و مؤلف «تحف الازهار» است) آقای «شیخ عبدالعزیز جواهری» از روی نوشته‌های این دو کتاب یادداشتهایی کرده که دارای سهو‌های بسیاری است. گویا نسخ‌های آن دو کتاب اغلاط بسیار داشته و آقای جواهری تصحیح نکرده‌اند. به‌هرحال از آقای جواهری سپاسگزاریم که یادداشتهای خود را در دسترس ما گذارده و مقصود از «مسودۀ جواهری» در همه‌جا این یادداشتها است.

برچسب ها :

تاریخ ایران

کتاب‌های مشابه