کتاب «میکروفیکشن (داستان ریزه)» گردآوری شده توسط جرومی اشترن است که شامل مجموعهای از داستانهای بسیار کوتاه در حجم کمتر از 250 کلمه میباشد. کتاب شامل داستانهای کوتاه بسیار کمحجم است که توانستهاند در محدودیت سختی مانند 250 کلمه، معانی عمیق انسانی، روایتهای جذاب و ارزش ادبی را ارائه کنند. مثلاً نمونهای از داستانی که در کتاب آمده درباره زنی است که با اضطراب منتظر است و بار دیگر نشان میدهد چگونه روایتهای کوچک، صحنهای زنده و ملموس را به تصویر میکشند. درکل، «میکروفیکشن (داستان ریزه)» مجموعهای از داستانهای کوتاهی است که با محدودیت شدید کلمات، هنر داستاننویسی را به چالش کشیده و اثری هنری و متفاوت در حوزه ادبیات کوتاه محسوب میشود.
کتاب «میکروفیکشن (داستان ریزه)» را به علاقهمندان به ادبیات داستانی، بهویژه کسانی که به داستانهای کوتاه و بسیار مختصر علاقه دارند، توصیه میکنیم. این کتاب شامل مجموعهای از داستانهای بسیار کوتاه است که در محدودیتی حدود 250 تا 300 کلمه روایت میشوند و با ایجاز و فشردگی، دنیای خیال و معنا را به تصویر میکشند. میکروفیکشن برای کسانی مناسب است که میخواهند هنر داستاننویسی را در حجم کم تجربه کنند، و همچنین برای کسانی که به دنبال خواندن متونی هستند که در آنها با کمترین تعداد کلمات، معانی عمیق انسانی و روایتهای جذاب ارائه شده است. همچنین این اثر میتواند برای مخاطبانی که زمان مطالعه محدود دارند یا به دنبال داستانهایی سریع و درعینحال پربار میگردند، جذاب باشد. بنابراین، اگر به دنبال تجربهای متفاوت در حوزه داستان کوتاه و خواندن داستانهایی با داستانپردازی دقیق، سمبولیک و مختصر هستید، این کتاب پیشنهاد میشود.
روبرتو فرناندس نویسندهٔ طنزپرداز کوبایی متولد 1951 است. دو رمان دارد. باران وارونه و تربچههای مقدس. در دانشکدهٔ زبانهای مدرن دانشگاه دولتی فلوریدا درس میدهد. بارباریتا با بیقراری منتظر بود که بیایند سوارش کنند، دانههای درشت عرق از ابروی او میچکید توی سومین فنجان قهوهٔ اسپرسوی سرد و از دهان افتاده. به توالت میرفت که صدای ماشین ایمپالای کهنهٔ میما را شنید. بارباریتا از دستشویی داد زد: «کی میرویم؟» ــ امروز که شروع نمیشود. بارباریتا سوار شد، آینهٔ عقب را کج کرد به صورتش رژگونه مالید که سالمتر و سرحال به نظر بیاید. میخواست روی دکتری که قرار بود مدارک پزشکیاش را برای گرینکارت تأیید کند اثر خوبی بگذارد. سر راه جکسون مموریال، میما دربارهٔ نوههایش حرف میزد. سرانجام وقتی پرستار اسم بارباریتا را صدا کرد، از شدت دستپاچگی همهٔ انجیلها و مجلههای ریدرز دایجست روی میز را به زمین انداخت. پرستار به میما گفت: «معذرت میخواهم خانم شما نمیتوانید تشریف بیاورید.» دوست چند زبانهاش گفت: «ولی خانم من مترجم او هستم.» دکتر که با عکس رادیوگرافی قفسهٔ صدری بارباریتا وارد اتاق شد گفت: «نوبوئنو5.» به میما گفت از او بپرس که تی بی داشته؟ میما برگشت و از بارباریتا پرسید: «میگوید، تی وی داری؟» بارباریتا گفت: «بگو آره دارم. اما اینجا نیست. مانده توی هاوانا. تو میامی ندارم. دخترم دارد.» ــ اگر این طور باشد باید از دخترش هم تست تی بی بگیریم. میما حرفهای او را ترجمه کرد. میگوید باید تلویزیون دخترت را امتحان کند که ببیند درست کار میکند یا نه. وگرنه نمیتوانی گرینکارت بگیری. بارباریتا گیج و منگ پرسید: «حالا چه ربطی به تلویزیون دارد؟» ــ چند بار به تو گفتم که باید یکی بخری. مگر نمیفهمی بارباریتا؟ اینجا آمریکاست. ـ بازی با کلمات و تلفظ آنها منشأ این سوءتفاهم است. چون در اسپانیایی حرف بی در مواردی وی تلفظ میشود و مترجم میما هم کمسواد است این خطا را مرتکب میشود. تی بی را که مخفف بیماری سل است، با تی وی مخفف تلویزیون اشتباه میگیرد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir