به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
10 ٪
۱۲۵٬۰۰۰
۱۱۱٬۳۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب‌های مشابه







تاریخ شفاهی زنان قهرمان 2- دریا دل: روایت زندگی فاطمه دهقانی همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی

تاریخ شفاهی زنان قهرمان 2- روایت زندگی فاطمه دهقانی همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی








1
آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

"دریادل" کتابی تأثیرگذار از مریم قربان زاده است که روایتگر زندگی فاطمه دهقانی، همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی می‌باشد. این اثر که توسط نشر ستاره‌ها منتشر شده، بخشی از مجموعه "تاریخ شفاهی زنان قهرمان" است و با نثری صمیمی و بهره‌گیری از لهجه‌ی شیرین مشهدی، خواننده را به فضای پرالتهاب و پرامید سال‌های اولیه انقلاب می‌برد. کتاب حاضر نه‌تنها یک روایت تاریخی، بلکه تصویری زنده از مقاومت، عشق و ایثار یک زن در دوران دفاع مقدس است.

درباره کتاب دریادل

این کتاب با روایتی داستان‌گونه و مستند، لحظه‌به‌لحظه‌ی زندگی مشترک فاطمه دهقانی با شهید رفیعی را به تصویر می‌کشد. از شیرینی‌های آغازین زندگی گرفته تا سختی‌های دوری همسر در جبهه‌ها، همه با جزئیاتی تأثیرگذار و گاه دردناک روایت شده‌اند. دیالوگ‌های کتاب که با لهجه‌ی اصیل مشهدی نقل شده‌اند، بر جذابیت و حس واقع‌گرایی اثر افزوده‌اند.

خواندن کتاب دریادل را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این اثر برای تمامی کسانی که به مطالعه‌ی خاطرات و تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس علاقه دارند، کتابی ارزشمند محسوب می‌شود. همچنین، به دلیل روایت صمیمی و پراحساس آن، برای جوانانی که می‌خواهند با سبک زندگی و ارزش‌های نسل انقلاب آشنا شوند، بسیار مناسب است. پژوهشگران حوزه‌ی زنان و تاریخ معاصر نیز می‌توانند از این کتاب به عنوان منبعی دست اول بهره ببرند.
"دریادل" بیش از آنکه یک کتاب خاطرات باشد، روایتی است از عشق و مقاومت زنی که در سخت‌ترین شرایط، همسرش را به جبهه‌های حق علیه باطل بدرقه کرد و خود، سنگر خانه و خانواده را با اقتدار حفظ نمود. این اثر، یادگاری ماندگار از ایثارگری‌های بی‌ادعای زنان انقلاب است.

در بخشی از کتاب دریادل میخوانیم:

موقع خداحافظی مجال نبود که تنها باشیم و خداحافظی کنیم. تا سر کوچه بدرقه‌اش کردم. وقتی از شلوغی ها و سر و صدای بچه‌ها و آبجی‌ها و بقیه دور شدیم، دستش را دراز کرد و گفت:”هوای خودت و بچه‌ها و خانم بزرگ ر داشته باش.” دست که دادم، متوجه شدم انگشتر سر عقدمان توی انگشتش نیست!
گفتم:”ابوالفضل انگشتر فیروزت کو؟” جا خورد. خندید و دستش را از دستم کشید بیرون و گفت:”ای وای! بالا‌خره فهمیدی؟نمدنم! توی آموزش گمش کردم. نفهمیدم کجا افتاد. خیلی هم دنبالش گشتم. اما توی بیابونا مگه پیدا مره!” سری تکان دادم و گفتم:”دگه انگشتر بختمان ر گم کردی، بختمان هم گم مشه.” زد زیر خنده و گفت:”ای چه حرفیه؟! خرافاتی نشو فاطمه. بر مگردم مرم یکی دگه مخرم. فعلا که بختمان دره خوش و خرم جیک جیک مکنه.”
“کتاب به لهجه مشهدی است.

برچسب ها :

تاریخ

کتاب‌های مشابه