به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
11 ٪
۵۰٬۰۰۰
۴۴٬۵۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب‌های مشابه







چشمان خاکی - خاطرات جانباز علیرضا قلی پور

خاطرات جانباز علیرضا قلی پور








آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب چشمان خاکی خاطرات دکتر علیرضا قلی‌پور، جانباز نابینای 70 درصد، است که با نثری روان و به زبان اول‌شخص، توسطزینب سادات سیداحمدی نوشته شده. این کتاب در سه فصل اصلی تنظیم شده و روایتی بی‌واسطه از زندگی نوجوانی است که از دوران کودکی‌اش تا روزهای سخت جنگ، و از زندگی پس از جانبازی تا تحصیل در مقطع دکترا را بازگو می‌کند. این اثر، نه‌تنها تصویری از فداکاری‌ها و دردهای دوران دفاع مقدس به دست می‌دهد، بلکه نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با وجود محدودیت‌های جسمی، همچنان فعال، مؤثر و امیدوار باقی ماند.

درباره کتاب چشمان خاکی

در فصل اول، راوی با لحنی صمیمی به خاطرات کودکی‌اش می‌پردازد؛ از سال‌های پیش از انقلاب، فضای محله و مدرسه، تا آغاز جنگ تحمیلی و زخمی شدن برادرش. این فصل، زمینه‌ساز ورود خواننده به دنیای پرفرازونشیب یک نوجوان در سال‌های پرتنش انقلاب و جنگ است.
در فصل دوم، ماجرای تصمیم راوی برای رفتن به جبهه روایت می‌شود؛ چالش‌های کسب رضایت خانواده، لحظه تلخ مجروحیت و نابینایی، و از همه شگفت‌انگیزتر، بازگشت دوباره به خط مقدم با وجود نابینایی و ایفای نقش مهمی به‌عنوان بی‌سیم‌چی لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص). این بخش، سرشار از خاطرات تلخ و شیرین از عملیات‌ها، دوستان شهید و فضای جبهه است که با صداقت و بی‌پیرایه روایت شده‌اند.
فصل سوم به دوران پس از جنگ اختصاص دارد؛ دورانی که برخلاف تصور، کم‌چالش‌تر از دوران دفاع نیست. قلی‌پور از ورودش به دانشگاه، ادامه تحصیل تا مقطع دکترا، و تلاشش برای ساختن زندگی‌ای مستقل و مؤثر می‌گوید. روایت ازدواج او، از دل‌نشین‌ترین بخش‌های این فصل است و تصویری انسانی و واقعی از زندگی یک جانباز را نشان می‌دهد.
کتاب در صفحات پایانی با عکس‌هایی از نوجوانی راوی، حضور در جبهه، پادگان دوکوهه و دیگر لحظات مهم زندگی‌اش همراه است که بر جنبه مستند اثر می‌افزاید.

خواندن کتاب چشمان خاکی را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این اثر مناسب تمام علاقه‌مندان به تاریخ شفاهی دفاع مقدس و زندگی واقعی رزمندگان و جانبازان است. خواندن این کتاب برای نسل جوان، دانشجویان و علاقه‌مندان به ادبیات مقاومت، فرصتی است تا از دریچه‌ای بی‌واسطه با روحیه ایثار، صبر و امید یک قهرمان واقعی آشنا شوند. همچنین برای کسانی که به دنبال روایت‌هایی انسانی و الهام‌بخش از پشت‌سر گذاشتن سختی‌ها هستند، این کتاب تجربه‌ای ارزشمند و انگیزشی خواهد بود.

در بخشی از کتاب چشمان خاکی می‌خوانیم:

صدای نسرین خانه را برداشته بود. جیغ می‌زد و دور اتاقِ نه‌چندان بزرگ خانه‌مان می‌دوید. من هم با پای مرغی که مادر تازه خریده بود و توی آشپزخانه مشغول تمیزکردنش بود به دنبالش. این کار همیشگی‌ام بود. هروقت مادر یا آقا مرغ می‌خریدند، پایش را به دور از چشم مادرم برمی‌داشتم و می‌افتادم به جان نسرین. اتاق کم‌کم داشت دور سرم چرخ می‌خورد که صدای مادر از آشپزخانه بلند شد:
- علیرضا دوباره شروع کردی؟ آقا بعدازظهر بیاد به‌اِش می‌گم ها!
اسم آقا آب روی آتش بود. اصلا اسمش که می‌آمد شیطنت یادم می‌رفت؛ ازبس که از او حساب می‌بردم. پایش که می‌رسید باهم خیلی رفیق بودیم؛ ولی وقتی می‌فهمید بچه‌ها را اذیت کرده‌ام کلاه‌مان حسابی توی هم می‌رفت. هرچند، شیطنت‌های کودکانه‌ام خیلی وقت‌ها از فکرکردن به اخم‌وتخم آقا سبقت می‌گرفت؛ مخصوصا آن‌وقت‌ها که از نرده‌های بالکن طبقه دوم آویزان می‌شدم و سُرمی‌خوردم تا پایین. خانه ما در آپارتمانی نقلی و کوچک توی خیابان 17 شهریور بود. خانه‌ای اجاره‌ای که شکر خدا همسایه طبقه پایین‌مان یک مکانیکی بود؛ وگرنه بعید بود کسی طاقت آن‌همه شیطنت و بپَربپَر مرا داشته باشد.
مادربزرگ پدری‌ام که می‌آمد خانه‌مان، مادر و خواهرهایم کمی از دستم نفس می‌کشیدند. بنده خدا مرا به زبان می‌گرفت و می‌نشاند کنارش و سوره‌های کوچک قرآن را آرام‌آرام برایم می‌خواند

برچسب ها :

تاریخ

کتاب‌های مشابه