کتاب سرزمین هزار خورشید همانطور که می دانیم سلمان نظافت، فرزند مجید نظافت یزدی شاعر نسبتا شناخته شده ساکن مشهد است و این امر خود بار سنگینی بر دوش او قرارداده است. زیرا تاریخ ادبیات او را موظف می داند تا علاوه بر اینکه خودش کسب تجربه کند از تجارب سال های شاعری پدر نیز بهره برده باشد و این راه ناتمام خانواده ادبی را به نقطه ای قابل قبول برساند. البته ذوق شخصی من طلب می کرد تا پس از مواجهه با مقدمه پیش روی کتاب که شاید بهتر است نامش را نقد بگذاریم را نظافت پدر نوشته بود و حال کتاب را بسی متفاوت تر می کرد. مرد روزهای درد برای پدرم که همیشه عطر شهیدان را در سر دارد پدرم، سیاهی موهایش را گم کرد وقتی برادرانش نهنگانی شدند بر اقیانوس دست ها تا قطعه شهدا پدرم از دیپلماسی ملون شهر گریخته است به نفع درختان و هر روز باغچه را آب می دهد با سیگار و عطر یار او لابلای کتاب ها خمیده می گذرد گلاویز با کلمات تا مرثیه ای ساز کند برای وطنش و دوستانش دوستانش که این روزها تنها تنها نشانیشان تکه سنگی ست در گورستان پدرم بی خوابی هایش را با ماه قدم می زند پدرم مرد روزهای درد مرد روزهای شیرین نبرد در انبوه رنگ ها تنها دلخوش است به سبزی باغچه و صدای فرهاد پدرم پدرم پدرم مهربان است اگر دفترچه های وام و نرخ نانپ بگذارد من فکر می کنم پدرم پلی است که هر روز تنهایی تنها عابر آن است