مسابقه ی کوفته پزی و هفت داستان دیگر کتاب مسابقه ی کوفته پزی و هفت داستان دیگر - بخشی از کتاب - یک روز صبح گل سرخ گلبرگ هایش را با ناز باز کرد. آخ و اوخ کرد و گفت: "حالم اصلا خوب نیست. ریشه هایم دارند خفه می شوند." کرم خاکی به گل سرخ نزدیک شد و گفت: "که این طور! پس فایده من برای تو این است!" گل سرخ با ناراحتی گفت: "حالا خودت را لوس نکن! زود باش، خاک را برایم سوراخ سوراخ کن!" کرم خاکی خندید و گفت:"مگر قول ندادی دیگر زور نگویی؟" گل سرخ سر پایین انداخت و آرام گفت:"لطفا" کرم خاکی با شادی مشغول سوراخ کردن خاک شد و...
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتابخون می باشد.