کتاب "من گدایی میکنم" اثر ژان ماری روگل و ژان لوئی دوبره در پشت جلد این کتاب چنین میخوانیم: "او [روگل] یک آدم مشهور نیست، در سرتیتر خبرها دیده نمیشود، دنیای او با دنیای ما یکی نیست، با این وجود، احتمالاً بدون اینکه حتی متوجه حضورش شوید، زمانی از کنارش گذشتهاید. یا اینکه سر راهتان او را دیدهاید و رویتان را از او برگرداندهاید. ممکن است وقتی اتفاقی با او روبهرو شدید، حرکتی ناگهانی انجام دادهاید که او را از خود دور کنید. او برای زنده ماندن و بقای خود، لیوان کاغذیاش را به امید دریافت سکهای که نشان بخشندگی شماست، به سمت شما میگیرد." بخشی از کتاب "من گدایی میکنم": "شروع کردم به دنبال کار گشتن. با پول کمی که از گدایی درمیآوردم روزنامه میخریدم که در آن آگهیهای کار را بخوانم. مدتی طول کشید. صاحب باری اجازه داد که صبحهای زود آنجا شکلات داغ بخورم و در بارش بنشینم، آگهیهای روزنامه را بخوانم. وقتی مرا در حال جستجو میدید، میگفت: «جوینده یابنده است.» گاهی هم به من کروسان مجانی میداد. حتی قبول کرد که صبحهای زود حولوحوش ساعت ۶ که هنوز بار باز نکرده و مشتریها داخل نشدهاند، در دستشویی مسواک بزنم و موهایم را شانه کنم."