به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت» نوشته کترینا اینگلمن سوندبرگ، داستانی طنزآمیز و پرانرژی است که زندگی مارتا، زن 79 ساله‌ای را روایت می‌کند که در خانه سالمندان زندگی می‌کند اما هیچ‌وقت اجازه نمی‌دهد سن و محدودیت‌ها جلوی شور زندگی و آرزوهایش را بگیرند. این کتاب در کوتاه‌ترین زمان ممکن به هفده زبان ترجمه شده و نقدهای بسیار مثبت از جمله از طرف سانفرانسیسکو بوک ریویو دریافت کرده است که آن را رمانی «بامزه، لذت‌بخش و شگفت‌انگیز» توصیف کرده‌اند.

درباره کتاب «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت»

مارتا اندرسون، شخصیت اصلی داستان، علیرغم زندگی در خانه سالمندان و محدودیت‌های آن، تصمیم دارد که از تمام لذت‌های زندگی بهره‌مند شود. با ورود مدیر جدیدی که سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای برای صرفه‌جویی اعمال کرده، شرایط بسیار دشوار شده است. مارتا به همراه دوستان وفادارش، مغز، آناگرتا، کریستینا و شن‌کش، دست به اعتراض می‌زنند که از کوچک‌ترین مسائل مانند ظرف‌های پلاستیکی گرفته تا افزایش ساعات تماشای تلویزیون را شامل می‌شود. اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود؛ مارتا نقشه‌هایی بزرگ‌تر و حتی غیرقانونی در سر دارد؛ عملیاتی که آن‌ها را درگیر پلیس و مافیا می‌کند و داستانی پرهیجان، شوخ‌طبعانه و معترض را رقم می‌زند. کترینا اینگلمن سوندبرگ در این رمان با زبانی طنزآمیز، اعتراض خود را نسبت به بی‌توجهی و رفتار نادرست جوامع با سالمندان مطرح می‌کند. این اثر پرده از مشکلات کاهش بودجه مراکز سالمندان و نادیده گرفتن حقوق افرادی برمی‌دارد که روزی بخش مهمی از ساخت جامعه بوده‌اند. به نوعی، «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت» پلی است بین طنز و نقد اجتماعی، که خواننده را به فکر فرو می‌برد و در عین حال لبخند بر لب می‌آورد. چرا باید این کتاب را خواند؟
این کتاب نه تنها یک داستان سرگرم‌کننده با شخصیت‌های دوست‌داشتنی و پرانرژی است، بلکه پیامی عمیق درباره ارزش و کرامت سالمندان دارد. اگر می‌خواهید با نگاهی متفاوت و طنزآمیز به موضوعات اجتماعی مهمی مانند حقوق سالمندان و شرایط مراکز نگهداری آنان نگاه کنید، این رمان بهترین انتخاب خواهد بود. همچنین زبان روان و جذاب کتاب به همراه ماجراهای هیجان‌انگیز و پر از چالش، آن را به اثری فراموش‌نشدنی تبدیل کرده است.

خواندن کتاب «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

کتاب «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت» به همه علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌شود، خصوصاً کسانی که دنبال داستانی متفاوت و پرانرژی با طنز تیزهوشانه هستند. همچنین این کتاب برای خوانندگانی که به موضوعات اجتماعی و عدالت برای سالمندان اهمیت می‌دهند، گزینه‌ای بسیار ارزشمند و تأمل‌برانگیز است. اگر دوست دارید ذهن خود را به چالش بکشید و در عین حال لحظاتی شاد و سرگرم‌کننده را تجربه کنید، این کتاب را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب «پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت» می‌خوانیم

بدون شک آنجا جایی نبود که مارتا بخواهد زندگی‌اش را در آن به پایان برساند. آن هم با یک لیوان قهوه فوری آب‌زیپو و صبحانه‌ای که داخل کیسه نایلون بود. گندش بزنند، نه، البته که نه. مارتا نفس عمیقی کشید، لیوان قهوه‌اش را کنار زد و سپس روی میز خم شد تا با حلقه دوستانش صحبت کند. گفت: «هی شماها! با من بیایید.» و به دوستانش علامت داد که همراه او به اطاقش بروند. همه می‌دانستند که مارتا در اطاقش کمی معجون تمشک زرد مخفی کرده است. بنابراین همگی دعوتش را پذیرفتند و به دنبالش راه افتادند. اول از همه شن‌کشِ شیک‌پوش رفت و پشت سرش مغز، مخترع گروه، و دو دوستِ مؤنث مارتا: کریستینا که عاشق شکلات بلژیکی بود و آناگِرتا، پیرزنی که از فرط کهولت سن، در مقایسه با او، تمام زنان دیگر ساکن خانه سالمندان جوان به نظر می‌رسیدند. دوستان مارتا به هم نگاه می‌کردند. هر وقت مارتا کسی را دعوت به لیوانی نوشیدنی می‌کرد یعنی نقشه جدیدی در سر داشت. البته مدت‌ها بود که چنین اتفاقی رخ نداده بود، اما حالا انگار زمانش شده بود. هنگامی که همه وارد اطاق مارتا شدند، مارتا بطری را بیرون آورد، بافتنی نیمه‌کاره‌اش را از روی مبل جمع کرد و دوستانش را دعوت به نشستن کرد. سپس نگاهی به میز چوب ماهون با آن رومیزی تمیز گلدار اتوخورده‌اش انداخت. خیلی وقت بود که دلش می‌خواست این میز را عوض کند اما میز بزرگ و سنگین بود و به‌علاوه این میز به اندازه کافی جا داشت و بنابراین حالا خیلی به کارشان می‌آمد. هنگامی که بطری را روی میز می‌گذاشت نگاهش به عکس قدیمی خانواده‌اش افتاد که روی کمد کشودار بود. از پشت شیشه قاب‌عکس، پدر و مادر و خواهرش که جلوی خانه دوران کودکی مارتا، در برانتویک، ایستاده بودند، به او لبخند می‌زدند. برانتویک، روستایی ماهیگیری واقع در اوسترلِن بود. اگر خانواده‌اش الان بودند و مارتا را می‌دیدند... حتمآ این کار او را تأیید نمی‌کردند. خانواده مارتا اهل نوشیدنی نبود. مارتا به حالتی مصمم لیوان‌ها را روی میز گذاشت و سپس آنها را لب‌به‌لب پُر کرد.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه