جشن ماتم : هگل و انقلاب فرانسه کامِي در اين کتاب انقلاب فرانسه را در پرتو ايدئاليسم آلماني و آنهم در متن سنتهاي نظري و فلسفي معاصر، بالاخص روانکاوي فرويدي، قرائت ميکند. او نشان ميدهد که هگل در کتاب «پديدارشناسي روح» علاوه بر بازخواني وقايع انقلاب، وارد درگيري درونماندگاري با آرا فيشته و شلينگ و بهويژه کانت دربارهي انقلاب ميشود. براي فلاسفهي آلماني بجز نفس انقلاب تأثير آن بر آلمان نيز بسيار حائز اهميت بوده و دقيقاً از همين زاويه است که هگل انقلاب آلماني را امري ميداند که پيشاپيش در نهضت اصلاح ديني رخ داده است. از اينرو، دغدغهي فلاسفهي ايدئاليست آلمان، تصفيه و پالايش انرژي انقلاب است آنهم با تکيه بر اصلاح ديني و خود سنت ايدئاليسم بهمثابهي انقلابي در عالم تفکر . در بخشی از مقدمهی این کتاب چنین میخوانیم : روايتِ بهخوبي مرورشدهي حکايتِ روشنفکران آلماني در حولوحوشِ 1800 چيزي نظير اين است. فلسفهي آلمان، که از وراي رود راين به آشوب و کشتار مينگرد، به خود تبريک ميگويد که توانسته است از وقوع چنين تلاطمي در خاک خويش جلوگيري کند. آلمان به اين نوع انقلاب نيازي ندارد: اين سرزمين پيشتر انقلابِ بس کوبندهترِ خاصِ خود را تجربه کرده است. آلمان از مدتها پيش راديکاليسمِ خاصِ خود را در شکل اصلاح ديني پروتستان به انجام رسانده است و هماينک، در سطحي روحاني و معنوي، از هر آنچه فرانسه ميتواند در عمل بهدست آورد، پيشي جُسته است. آلمان که با موفقيت جوشوخروشِ خود را پشت سر نهاده است تصوير خود را در پيکارِ انقلابيِ فرانسه بازميشناسد و آماده است تا از دل انقلاب نيرويي را بيرون کشد که دسترسي بدان براي کسانيکه در گردابِ انقلاب گرفتار شدهاند ممکن نيست. اين قرابت و نزديکي به آلمان اجازه ميدهد تا همبستگيِ خود با انقلاب را تأييد کند و حتي از هيجانِ دهشتهاي آن بهشکلي نيابتي لذت برد، و در همان حال از ضربهي نهاييِ انقلاب بکاهد. آلمان درست در حاليکه هر گونه پيوندِ بيواسطه با اين رخداد را انکار ميکند مدعيِ برخورداري از ميراث انقلابي است؛ و با پافشاري بر اصل و نسبِ راديکالِ خاصِ خود توانايي آن را مييابد تا خود را سلف، خلف، و وفادارترين معاصرِ انقلاب فرانسه معرفي کند. آلمان ميتواند آنچه را که هرگز بهصورت دست اول تجربه نکرده است، از دور، جشن بگيرد، پشت سر گذارد، و سوگوارش شود. ...