سایههای شب از ایستگاه راهآهن پاریس شروع می شود، در میان محوطهی راهآهن چون جویباری از فلز و خون و هیجان ادامه مییابد و روی خطوط راهآهن به پایان میرسد. توصیفهای زولا از محیط راهآهن و زندگی روی خطآهن چنان زنده و تپنده است که گویی تعمیرگاهها، لکوموتیوها، چرخش سینیِ دوّار و حرکات مداوم دستگاههای لکوموتیو نفس میکشند. زولا در سایههای شب از شلوغی ایستگاه، بخار لکوموتیوها، سرعت سرسامآور و مرگبار قطارها، فانوسهای سبز و سرخِ سوزنبانها، سگها و شکارچیها، پیرزنها و پیرمردها، روغن و آتش و زغال و خاکستر به جا مانده از سوخت لکوموتیوها، قطارهایی شتابنده که بیاعتنا به سرنوشتهای انسانی به سوی «آینده» رواناند، سخن میگوید.
اما سایههای شب فقط داستان عشق و مرگ، حسد و خشونت، تباهی و نومیدی، هوس و سرکوفتگی نیست؛ سایههای شب روایت شگفتآور گوشت و فولاد، سیاهی زغال، و رنگ پریدگی پوست زنانه، سرعت سرسامآور ماشین و حرکت مهارنشدنی روح بشر نیز هست.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir