کفن دزد :16داستاناز15نویسنده درست پیش از آن که به نام میوه در فهرست برسد، سارا بر بالای سر فهرست زد زیر گریه. اشکهایی از اعماق نا امیدی از قلبش سرچشمه میگرفتند و در چشمانش جمع میشدند. سرش بر روی میز تحریر کوچک فرود آمد، چرا که دو هفتهای میشد که از والتر نامهای دریافت نکرده بود و مورد بعدی در صورت غذا، گل قاصد بود! – گل قاصد با نوعی تخم مرغ- اما تخم مرغ را ولش کن! – گل قاصد، که با گلهای زرد رنگ آن، والتر برایش تاج درست کرده بود و از او درخواست ازدواج کرده بود- گلهای قاصد، پیام آوران بهار – یادآور خوشترین روزهای او. اما چه چیز خارق العادهای است این بهار! به درون این شهر بزرگ سرد پر از سنگ و آهن پیامی میبایست فرستاده میشد. هیچ وسیلهای برای بردن این پیام نبود جز قاصد کوچولوی مزارع با آن پوشش سبز رنگش. گل قاصدک، به اصطلاح فرانسویها؛ دندان شیر، وقتی که گل میدهد، پیچیده در میان موهای قهوهای بانویم، به اظهار عشق کمک میکند؛ و وقتی هم که هنوز به گل ننشسته، سر از زود پز بخاری در میآورد...