این کتاب قابل تهیه است!با توجه به شرایط تامین کتاب، تهیه این کتاب ممکن است زمانبر و یا با تغییر قیمت همراه باشد؛ که در این صورت به شما اطلاع داده خواهد شد
این کتاب قابل تهیه است!با توجه به شرایط تامین کتاب، تهیه این کتاب ممکن است زمانبر و یا با تغییر قیمت همراه باشد؛ که در این صورت به شما اطلاع داده خواهد شد
معرفی کتاب
کتاب مفاخر ملی - مذهبی 19:دوشنبه ای که می آید:زندگی نامه داستانی شهید محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب برای درک حقیقت، راهی بهتر از روبرو شدن با آن نیست. حقیقتگاه به کلام درنمیآید، باید نشست کنارش، حتی در سلول تنگ یک زندان، تا همه آنچه روزی در زندگیات بزرگ میپنداشتی، در برابرت خرد و ناچیز شود. «دوشنبهای که میآید» روایتی زیبا و تاثیرگذار از همین مجاورتهاست. مجاورت یک عضو سازمان کمونیستی با شهید آیتالله عبدالحسین دستغیب در زندان ساواک. کمونیستی که پیش از این برای موافقت سازمانش با سفر او به آلمان شرقی یا روسیه، اوراقی را درمورد آیتالله دستغیب جمعآوری و پروژهسازی کرده است. ساواک از او میخواهد که برای رهاییاش از زندان، هر چه در مورد این پرونده میداند در اختیار آنها قرار بدهد؛ معاملهای پرسود به قیمت آزادی. او در همنشینی با این بزرگوار در زندان و در سفری دور و دراز با عالم درون، همه آنچه در آن پروندهها ذکر شده بود، با خود مرور میکند؛ شیوه روایتی که نویسنده را از تعریف قصهاش در یک محور خطی باز میدارد و قصه را در میان دو محور خود یعنی زندگی آیتالله دستغیب و قصه ترسها، تردیدها و تحولات درونی مرد کمونیست، به حرکت وامی دارد. داستان «دوشنبهای که میآید»، به جریان انقلاب اسلامی و آزادی زندانیها کشیده میشود. آقاشریف، زندانی کمونیست که در آن روزهای زندان، چیزی جز پشیمانی نسبت به گذشتهاش در وجود خود نمیبیند، پس از آزادی تصمیم میگیرد برای دیدارآیت الله به شیراز برود، اما بهخاطر بیماری موفق نمیشود. در همینایام با بمبگذاری منافقین در مسیر نماز جمعه آیتالله دستغیب به شهادت میرسد. در نهایت نیز او با حضور در مجالس ختم آن شهید، سازمان را متوجه تغییرات خود کرده، و توسط افراد سازمانش کشته میشود. داستان آغاز و پایان درخشانی دارد، از سرمای نیمه شب در باغ مخفی اعضای کمونیست و صدای زوزه شغالها آغاز میشود و در شبی بارانی با موجهای جمعیت عزادار، به پایان میرسد، شبی که آقا شریف بعد از مراسم عزاداری به خانه میرود، خانهای که لامپ آن مثل گذشته او سوخته، شبی که باد میوزد و جنازه شریف، درخلسهای لذت بخش روی زمین افتاده است. پایان شریفی برای یک زندگی تاریک، که همنشینی با مردی بزرگ آن را نورانی و روشن کرد.برای درک حقیقت، راهی بهتر از روبرو شدن با آن نیست. حقیقتگاه به کلام درنمیآید، باید نشست کنارش، حتی در سلول تنگ یک زندان، تا همه آنچه روزی در زندگیات بزرگ میپنداشتی، در برابرت خرد و ناچیز شود. «دوشنبهای که میآید» روایتی زیبا و تاثیرگذار از همین مجاورتهاست. مجاورت یک عضو سازمان کمونیستی با شهید آیتالله عبدالحسین دستغیب در زندان ساواک. کمونیستی که پیش از این برای موافقت سازمانش با سفر او به آلمان شرقی یا روسیه، اوراقی را درمورد آیتالله دستغیب جمعآوری و پروژهسازی کرده است. ساواک از او میخواهد که برای رهاییاش از زندان، هر چه در مورد این پرونده میداند در اختیار آنها قرار بدهد؛ معاملهای پرسود به قیمت آزادی. او در همنشینی با این بزرگوار در زندان و در سفری دور و دراز با عالم درون، همه آنچه در آن پروندهها ذکر شده بود، با خود مرور میکند؛ شیوه روایتی که نویسنده را از تعریف قصهاش در یک محور خطی باز میدارد و قصه را در میان دو محور خود یعنی زندگی آیتالله دستغیب و قصه ترسها، تردیدها و تحولات درونی مرد کمونیست، به حرکت وامی دارد. داستان «دوشنبهای که میآید»، به جریان انقلاب اسلامی و آزادی زندانیها کشیده میشود. آقاشریف، زندانی کمونیست که در آن روزهای زندان، چیزی جز پشیمانی نسبت به گذشتهاش در وجود خود نمیبیند، پس از آزادی تصمیم میگیرد برای دیدارآیت الله به شیراز برود، اما بهخاطر بیماری موفق نمیشود. در همینایام با بمبگذاری منافقین در مسیر نماز جمعه آیتالله دستغیب به شهادت میرسد. در نهایت نیز او با حضور در مجالس ختم آن شهید، سازمان را متوجه تغییرات خود کرده، و توسط افراد سازمانش کشته میشود. داستان آغاز و پایان درخشانی دارد، از سرمای نیمه شب در باغ مخفی اعضای کمونیست و صدای زوزه شغالها آغاز میشود و در شبی بارانی با موجهای جمعیت عزادار، به پایان میرسد، شبی که آقا شریف بعد از مراسم عزاداری به خانه میرود، خانهای که لامپ آن مثل گذشته او سوخته، شبی که باد میوزد و جنازه شریف، درخلسهای لذت بخش روی زمین افتاده است. پایان شریفی برای یک زندگی تاریک، که همنشینی با مردی بزرگ آن را نورانی و روشن کرد. قسمتی از کتاب:مدتها پس از رفتن پیرمرد و چند ماه بعد از اینکه شریف، آخرین برگههای پرونده را با توضیح در اختیار ساواک قرار داد، برخلاف قول رئیس بازجو، از آزادیاش خبری نشد. دانست که فریب خورده است. دانست بیجهت تتمه اعتبار نداشته مبارزاتیاش را که فقط برای ترمیم روحی خودش موثر بود، از دست داده است. درآستانه ناامیدی کامل قرار گرفت. بیمار شد و در بستر افتاد. دیگر حتی دکتری برای سرکشی در سلول او را باز نمیکرد. شریف تنها و منتظر برای آمدن مرگ، لحظهها را میشمرد. صفحه ۶۰