کتاب جنگ دوست داشتنی (خاطرات سعید تاجیک) کتاب حاضر خاطرات سعید تاجیک، نویسنده جوان و رزمنده جبهههای جنوب است که در دوران جنگ تحمیلی تحریر شدهاند اما انتشار آن تاکنون به تعویق افتاده. سعید تاجیک لحظههایی را در جنگ به تصویر میکشد که کمتر در دید دیگران بهویژه خبرنگاران داخلی و خارجی آمده است. وی در جنگ به خلق آدمیانی میپردازد که عینیت داشته و اکنون شبه اسطوره مینمایند، مردان بزرگی که همگی در آفرینش قصههای او نقش یکسان دارند، شهید همت و باکری برای او فرماندهانی هستند که تاریخ این مرز و بوم فقط میتواند در این دیار بپرورد. تاجیک تلاش میکند در این کتاب چهره آنان را زیبا بنماید. این کتاب حاوی خاطرات اغلب طنزآمیز و شوخطبعانه درباره حضور وی در جبهههای جنگ هشتساله است. او با استفاده از ذهن توانمند خود بدون داشتن یادداشت روزانه، جزئیات مربوط به حوادث و شخصیتها را به یاد آورده و با زبانی طنزآمیز به رشته کلام کشیده است که انصافا در اغلب موارد در این امر موفق بوده است. در میان خاطرات وی، هم طنزهای مبتنی بر موقعیت طنزآمیز و هم طنزهایی که مبتنی بر ظرفیتهای زبانی هستند، وجود دارد و تلفیق این دو شیوه، کتاب او را خواندنی و ارزشمند کرده است. خاطرهگوییهای او در باره کسانی استکه قدیس نبودند، از همین مردم و از نقاط فقیرنشین شهر برخاسته بودند و مثل همه ما زندگی میکردند. قسمتی از کتاب :دو، سه ماهی از عملیات بدر میگذشت. در این مدت کارم نقاشی ساختمان بود. دلم برای منطقه تنگ شده بود. یک روز سرکار نرفتم و رفتم تا بچهها را ببینم. یکی، دو نفرشان را دیدم. گفتند: خبری نیست. یک روز با موتورگازی پدرم رفتم سراغ سیدناصر. وقتی او را دیدم پرسیدم: از سیدمحمدرضا چهخبر؟ دلم برایش تنگ شده. گفت: توی پلچوبی مسئول صدور دفترچه برای پاسدار وظیفههاست. گفتم عالی شد برای خدمت میروم پیش او. یکی، دو روز بعد برای گرفتن دفترچه خدمت به پل چوبی رفتم. صفحه 235