کتاب فصل درو کردن خرمن هوای روستا پر از دانههای ریز کاه است، خرمنکوبی دارد تمام میشود و گندمها میروند برای آسیاب، اما زیر پوست روزهای سخت زراعت و شبهای بلند خستگی، حادثهای در جریان است. پسر یکی از اهالی روستا، از خدمت سربازی فرار کرده و به خانه برگشته و دژبانها همهجا دنبال او میگردند. بخش بلندی از داستان به کشمکش اهالی روستا و ماموران پاسگاه برای جستوجوی سرباز فراری میپردازد؛ بخشی که از پرتعلیقترین و جذابترین بخشهای داستان است. جز اینها بایرامی نشان داده که دیالوگنویس خوبی است. شخصیتها گزیده، بجا و بدون پراکندهگویی حرف میزنند و دیالوگهایشان به خوبی معرف شخصیت روستایی و یا شهری آنهاست. ماجرای سرباز فراری با زندانی شدن پدرش و سفر برادر و مادرش به شهر برای پیدا کردن او در ادامه گره میخورد و نویسنده در توصیف درماندگیها و ترسها و شادیهای کوچک این روستاییان که اندک اندک به جریان انقلاب میپیوندند، بسیار موفق عمل میکند. بایرامی نثری پاکیزه و صمیمی دارد و نگاهش به دنیای نوجوانانی که بخش مهمی از حرکت انقلاب اسلامی را شکل دادند، نو، بدون اغراق و شعارزدگی است. او در «فصل خرمنکوبی» توصیف دقیق و واقعگرایانهای از روستا و روابط آدمهایش ارایه میدهد تا داستانش مثل یک اثر هنری خوش ساخت، در ذهن خواننده به یادگار بماند. قسمتی از کتاب:دژبان جا خورده بود. انگار انتظار نداشت کسی اینطور باهاش صحبت کند. داد زد: «با من یکی به دو نکن! برو کنار تا یک گلوله به شکمت خالی نکردهام.» عموحیدر سینهاش را داد جلو. گفت: «اگه میتونی خالی کن! شما ما مردم را چی حساب کردهاید؟ آدم به طویله یکی هم میخواد وارد بشه، اول اجازه میگیره. صفحه 86 افتخارات:برنده جایزه خروس طلایی استان برن سوئیس جایزه کتاب سال سوئیس (جایزه کبرای آبی)