مجموعه داستان جغرافیای اموات فرجی در این کتاب که سومین مجموعه داستان او محسوب میشود، ظرایف روابط انسانی را به نمایش گذاشته است و در این داستانها رویارویی آدمها گاه لغزنده و متزلزل است و گاهی بارقهای از شادی و امید، هرچند کوتاه و موقت در دل آنها زنده میشود این مجموعه از 6 داستان به نامهای «یک شادمانی تاسفبار»، «دیوار آرزوها»، «سادهها»، «پرندهی نامرغوب»، «گنجشک» و «هفت تا سیب گندیده دارم» تشکیل شده است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «همین الان هفت تا سیب گندیده دیدم و میخواهم با آنها داستان بنویسم. من نویسندهام، اما سالهاست داستان ننوشتهام. حالا که سر کوچهی محل کارم منتظر دوستم هستم و این هفت تا سیب را در باغچهی خشکیدهی کنار جوی آب دیدهام ناگهان میل نوشتن در من بیدار شده است. سیبها به شکلی اتفاقی شکل ماری را درست کردهاند که با پیچوتاب در حال حرکت است. پنجتاشان یکدست قهوهای شدهاند، دوتاشان هنوز زرد هستند، با لکهای قهوهای ...» در پشت جلد این کتاب آمده است: «خاطرات به دنیامان باز میگردند. از آن ها گریزی نیست. اما گاهی فراموشی مثل یک موهبت سر بر میآورد و خاطرات را به پس میراند تا دوباره از ناکجا و ناگهان به صحنه بیایند. این جدال ابدی خاطرات و فراموشی، دستمایه داستانهایی است که در کنار هم «جغرافیای اموات» را شکل دادهاند. البته که در این جغرافیا پای چیزهای دیگر هم به میان میآید. مثلا عشقهایی که بودهاند و دیگر نیستند، مثلا تنهایی که همزاد آدمی است...» نشر آموت