به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







کافور خانه









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب کافور خانه لبخندی زد و به سمت درختان پسته نگاهی انداخت به نظرش آمد تلمبه خاموش شده است.انگار هیچ وقت صدایی از آن برنخاسته بود.آرام قدم بر می داشت.سنگین بود سنگین تر از هر زمانی و هرجایی دانستن رازی چنان بزرگ و هولناک شانه هایش رابه زیر انداخته و ضعیف کرده بود.جایی میان بودن و نبودن را دیده بود و حس کرده بود جایی میان بودن و نبودن را دیده بود و حس کرده بود و حالا داشت بر میگشت سفری تا عمق درد و فاجعه به ردیف منظم شمشادها که رسید نفسی تازه کرد دوباره پشت سرش را نگاه کرد خبری از میراث نبود کاش بر میگشت. صدای ساز و آواز قطع شده بود کم کم به روشنایی ریسه ها و لامپ ها نزدیک شد تک و توک آسیابادی ها را دید که در حال بیرون رفتن از عبارت بودند.سعی کرد تندتر راه برود.مطرب ه ا روی صندلی هایشان دمغ و بیحال نشسته بودند هامون روی صندلی اش نبود.پسرش کمال را هم آن اطراف نمی دید.به سرعت به طرف داخل عمارت دوید توی راهروی بزرگ فرشته را دیدکه همان طور ایستاده بود و چشم هایش سرخ بودند عبدالله راننده هامون دم در اتاق مخصوص او ایستاده بود و سیبیل هایش را میجوید سرش پایین بود فراز با فریادی صدایش کرد:عبدالله چی شد؟عبدالله شتابان به طرفش آمد و با بغض گفت:ارباب آقا ارباب..وسط مهمونی

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه