کتابهای 5 میلیمتری : آموندسن حدسم راجع به خانهی واقع در آموندِسن درست بود. من را برای شام برد همانجا، یک روز در راهرو به هم برخوردیم. ظاهراً من را که دید، همان لحظه تصمیم گرفت دعوتم کند به شام. لابد یادش افتاده بود به من قول داده راجع به برنامهی تدریس صحبت کنیم.