به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







خانه









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «خانه» نوشتهٔ مریلین رابینسون داستان بازگشت گلوری باتون سی‌ و هشت ساله به شهر گیلیاد برای مراقبت از پدر در حال مرگش است. ورود ناگهانی جک، برادر بزرگ‌تر و پرمسئله که سال‌ها از خانواده دور بوده، به این خانه ساکت، آغازگر روایت نفس‌گیر و در عین حال دلگرم‌کننده‌ای از پیوندهای خانوادگی، رازهای نهان نسل‌ها، زخم‌های کهنه و ترمیم تدریجی روابط است. جک که همواره پسر مسئله‌دار خانواده بوده، اکنون با زخم‌ها و ملالت‌های عمیق گذشته بازمی‌گردد تا شاید هم آرامش بیابد و هم موقعیت خود را بازتعریف کند.

درباره کتاب «خانه»

کتاب «خانه» روایتی تکان‌دهنده از خانواده، عشق، وفاداری، مرگ، ایمـان و آشتی با گذشته است. مریلین رابینسون با نثری بی‌نظیر، فضای سنگین خانه‌ای روستایی را به شکلی ملموس به تصویر می‌کشد؛ جایی که در آن امید و ناامیدی مدام در حال نبردند. محور داستان، رابطهٔ پیچیده و سرسختانهٔ جک با اعضای خانواده به‌ویژه پدر پیر و کشیش‌شان است، پدرخوانده‌ای سرسخت که در عین سنت‌گرایی همواره عشق ویژه‌ای به جک داشته و حالا در آزمونی دشوار قرار گرفته است. رابطهٔ جک با گلوری نیز کم‌کم از دلخصومتی و پرهیز به سمت همدلی و دوستی حرکت می‌کند و هر دو تلاش می‌کنند در برزخِ خانه‌ای پر از خاطره، به «خانه‌بودن» معنای دوباره‌ای ببخشند. رابینسون در این رمان موفق شده عواطف انسانی، زخم‌های روانی طولانی‌مدت، امید به رهایی، و معنای باور دینی و خانوادگی را با تعلیقی پراحساس روایت کند. جک به‌عنوان یک شخصیت بی‌نظیر در ادبیات معاصر، هم شمایل یک پسر سرکش و دوست‌داشتنی است و هم نمونه‌ای عالی از چالش‌های عصیان، شرم، نیاز به فهمیده شدن و جستجوی بخشش.

خواندن کتاب «خانه» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌های خانوادگی و عاطفی که روایت‌های بطئی و شخصیت‌پردازی عمیق را دوست دارند. کسانی که دوست دارند روایت‌هایی درباره مرگ، رازهای خانوادگی، آشتی و امید بخوانند. مخاطبانی که از کشف دیدگاه‌های روانشناسی ادبی، معنویت و ادبیات اجتماعی لذت می‌برند. دوست‌داران ادبیات آمریکایی و آثاری شبیه به «قصه مادربزرگ من»، «خداحافظی» یا «ده دقیقه و سی و هشت ثانیه در این دنیای عجیب»، که ترکیبی از زخم، امید، خاطره و عشق خانوادگی را روایت می‌کنند. هر کسی که در جستجوی روایتی ژرف، آرام اما تکان‌دهنده درباره معنای خانه و خانواده است و به رمان‌هایی می‌اندیشد که خواندن‌شان مانند یک تجربه روانی و وجودی ماندگار خواهد بود.

در بخشی از خانه «خانه» می‌خوانیم

چرا خانه‌ی به آن محکمی تا این حد به نظرش متروک و غمگین می‌آمد؟ با خودش گفت حتماً عیب از نگاه منه. هنوز هم، هر هفت فرزند خانواده هر وقت که می‌توانستند به پدر سر میزدند، تلفن می‌کردند و پیغام، هدیه و گریپ فروت می‌فرستادند... به بچه‌هایشان، از زمانی که توانستند مدادشمعی دست بگیرند و خط خطی کنند، یاد داده بودند که پدربزرگ و پدر پدربزرگ را به خاطر داشته باشند. اهالی شهر، بچه‌ها و نوه‌های باوفایشان به پدرش سر میزدند و اگر کشیش منطقه به دادش نمی‌رسید توانی برایش باقی نمی‌گذاشتند. دست آخر به ایمز می‌رسیم، رفیق شفیق پدر، همان که پدرشان سال‌ها بی‌چون وچرا تسلیمش بود... اومدی خونه که بمونی گلوری. بله! گلوری دلش گرفت. پدرش ذوق کرده بود، بعد چشم‌هایش پر از اشک شد، دلش سوخت و این بار جور دیگری گفت «دست کم این دفعه که‌یه مدت می‌مونی مگه نه؟ » بعد عصایش را به دست ضعیف ترش داد و ساک گلوری را از دستش گرفت. گلوری در دل گفت، خدایا، خدای بزرگ... تازگی‌ها همه دعا‌هایش این طوری شروع می‌شد، همین طوری هم پایان می‌یافت.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه