«نامیرا» داستانی است که چهره سرزمین هزار قبیله هزار رنگ را به تصویر میکشد، صادق کرمیار در این رمان بر اساس واقعیت لحظهلحظه اهل کوفه را پیش از واقعه عاشورا مینگارد؛ کوفه شهر میثم و سلیمان بنصرد خزایی، شهر حبیب و مختار، مسکن بسیاری از سرداران سپاه یزید در کربلا، و... اما شخصیت اصلی این کتاب مردی است از قبیله «بنیکلب» به نام عبیدالله بن عمیر که با آنکه نامهای ننوشت و مهر بر طوماری نزد، توانست به یاری حضرت حسین (ع) در کربلا بشتابد، اما دیگر شخصیتهای این کتاب چه آنان که بیعت شکستند و چه کسانی که هرگز عهدی نبستند، چه بر سر آمد؟ کتاب مقابل پرده از راز کسانی بر میدارد که با یک انتخاب سرنوشت خود و تاریخ را دگرگون ساختند.
کتاب نامیرا بیش از هر چیز اسم کتاب است که خواننده را مشغول میکند؛ ابتدا به فقط اسمی هنری است که برای جلب مخاطب نامیرا «ذهن میرسد انتخاب شده و یا ناشر و نویسنده خواستهاند ابهام داستان را زیاد کنند. اما ریشه در مفهوم» نامیرا «کتاب را که تا انتها بخوانی معلوم میشود دارد. مفهومی که میگوید» کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا پهنه سرزمین کربلا بهاندازه کل زمین وسعت پیدا کرده و عاشورا همیشه نامیراست.
رمان نامیرا داستانی شخصیتمحور است؛ نامیرا «خردهروایتهایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدمهای این روزگار است که آدمها را در محک انتخابشدن و انتخابکردن میگذارد و نویسنده نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسندة کتاب را به سبک رمانهای کلاسیک با شروعی آرام آغاز میکند، تصویرسازی میکند، شخصیتها را یکبهیک وارد داستان میکند، و آنها را معرفی میکند و با داستان پیش میبرد روایتهای تاریخی نشده و البته از عقبة تحقیقی درستی بهره برده است نوشتن داستانی که مخاطب، آخرش را میداند کار آسانی نیست و اینجاست که کرمیار با نگاه درست به عاشورا و استفاده از عنصر بهخوبی بهره گرفته است. مشخصة بارز نامیرا یک دوره فتنهشناسی است.
نامیرا برای کسانی که در پی حق هستند و میخواهند بدانند که حق و باطل چگونه است پیشنهاد میشود.
((ربیع آرام به او نزدیک شد و به کنایه سخن گفت: «از هانی نپرسیدی که چرا مسلمانان خون یکدیگر را میریزند تا دین رسول خدا را یاری کرده باشند؟! درحالیکه رسول خدا جز با مشرکان و کفار نمیجنگید؟!»
سلیمه انتظار چنین سخنی را از ربیع داشت و پیدا بود پیشازاین نیز با یکدیگر بسیار گفتگو کرده بودند. خونسرد سربلند کرد و به ربیع نگریست و گفت: «پرسیدم!»
اما ربیع انتظار این پاسخ را نداشت. پرسید:
«خب چه گفت؟»
«گفت بنیامیه از دین خدا بهره نمیگیرند، مگر آنچه آنها را به دنیا نزدیک میکند. آنها در عمل فرمان خدا را بر خود مشتبه میسازند تا عذری برای گناهانشان داشته باشند.»))
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir