کتاب مکافات مکافات داستان پسری است که دانشگاه را ول کرده و به خدمت سربازی رفته. حین خدمت با سرباز وظیفه دیگری دوست میشود. راوی داستان که در جستجوی کسی است که بتواند به او اتکا کند، چنین شخصیتی را در این دوست تازه یافتهاش مییابد اما در پایان رمان این دوست به او نارو میزند و بحرانی را در زندگیاش پدید میآورد. پرسه زدنهای راوی در خیابان و مواجهه با آدمهایی عجیب و غریب یکی از مضامین رمان مکافات است. هویت و خود را جای دیگری پنداشتن از مضامین دیگر این رمان است. راوی این رمان حین خدمت سربازی به کتاب خاطرات لوییس بونوئل دست یافته و در حال خواندن این کتاب است. بر این کتاب شخص دیگری حاشیههایی نوشته است و راوی جاهایی از این رمان با این حاشیهها درگیر میشود و خود را گاهی لوییس بونوئل و گاه آن شخصی میپندارد که بر کتاب بونوئل حاشیه نوشته است.