کتاب گزیده پژوهشهای جهان 1 این تحقیق به دنبال بررسی عوامل اصلی است که در دهههای آینده بر امنیت بینالمللی تأثیر خواهند گذارد. همچنین در پژوهش حاضر ـ در مقام مقایسه با دوره جنگ سرد ـ این بحث مطرح خواهد شد که در آینده دو مسألهی بنیادین یعنی «فاصله گرفتن هر چه بیشتر دو قطب اجتماعی و اقتصادی از یکدیگر» و «مشکلات مربوط به محدودیتهای زیست محیطی» تا حدود زیادی مسیر تحول منازعات را تعیین خواهند کرد. در این تحقیق چنین استدلال شده است که تلاش برای حفظ نظم موجود جهانی به نفع یک گروه اقلیت از نخبگان ـ در کنار توسعهی فناوریهای نظامی ـ نه تنها موفقیتی در پی نخواهد داشت، بلکه خطر بروز منازعه در سطح بینالمللی را افزایش میدهد. بازنگری عمیق غرب به مسألهی امنیت امری ضروری است و این حرکت باید با تمایل به پرداختن ریشهای به عوامل اصلی ایجاد کنندهی ناامنی همراه باشد. برای تجزیه و تحلیل روندهای احتمالی در جنگهای قرن بیستم باید به تجربههایی که از زمان پایان آخرین جنگ جهانی ـ در سال 1945 ـ تاکنون اندوخته شدهاست، نظری بیفکنیم. در طی این دورهی پنجاه و پنج ساله که غالباً دوران صلح نسبی تلقی میگردد، حداقل 120 جنگ در بیشتر مناطق جهان به وقوع پیوسته است. در این جنگها بیش از 25 میلیون نفر کشته و 75 میلیون نفر جراحات جدی برداشتهاند. این رقم از کل تلفات بهوجود آمده در جنگهای درگرفته در اروپا و حوزهی آسیا ـ اقیانوسیه که جنگ جهانی دوم را تشکیل دادند، خیلی کمتر نیست. بسیاری از این تک نبردها ـ در نیمهی دوم قرن اخیر ـ همچون: «جنگهای کره، شاخ آفریقا، افغانستان، موزامبیک، و ویتنام» به مرگ بیش از یک میلیون انسان انجامیدهاند. در سال آخر قرن بیستم، نبرد شدید و پرهزینهای در کوزوو و صربستان در گرفت؛ جنگ داخلی در افغانستان و قفقاز و همچنین شورش بسیار پرهزینهی الجزایر ادامه یافت. در حالی که صلحی همراه با حوادث خشونتبار در ایرلند شمالی و ناحیه باسک اسپانیا برقرار بود، منازعهی بین اتیوپی و اریتره و درگیریهای داخلی در سریلانکا و سودان تداوم پیدا کرد. سومالی بدون آن که هیچ دولت مرکزی در آن وجود داشته باشد به حیات خود ادامه داد و سیرالئون و لیبریا، تقریباً حکومتی نداشتند. منازعات تلخ داخلی در کلمبیا و پرو و همینطور جنگ در کنگو و جمهوری آفریقای مرکزی ادامه یافت. در همان حال، جنگی تلخ و به شدت ویرانگر در آنگولا با همان قدرت و شدت سابق استمرار پیدا کرد و نبرد در چچن در ماههای پایانی سال بالا گرفت. در حالی که در روند صلح بین اسراییل و فلسطینیان پیشرفتهایی حاصل گردید، هند و پاکستان به رویارویی خود در ناحیهی کشمیر ـ که حالا سایهی یک جنگ هستهای فضای آن را تیره و تار ساختهاست ـ ادامه دادند. همچنین، عزم اندونزی برای حفظ مالکیت خود بر تیمور شرقی، سرانجام به دخالت نیروهای چند ملیتی منجر شد. در بسیاری از نقاط جهان نیز منازعات تقریباً مشهود بود یا کنترل آن به دشواری مسیر گردید. بنگلادش، بوسنی، کامبوج، قبرس، گرجستان، عراق و ترکیه از جمله متعدد کشورهایی بودند که همچنان با جنگ یا شورشهای داخلی فاصله زیادی نداشتند. از سوی دیگر، شورش زاپاتیستها در مکزیک، فضای سیاسی کل این کشور را تیره و تار ساخت. در طی پنجاه سال اخیر، «جنگ» بیشتر قربانیان خود را از میان غیرنظامیان گرفتهاست تا نظامیان. همین امر به استمرار روندی منجر شدهاست که در طی بخش اعظم قرن بیستم، به گسترش خود ادامه داده است. جنگ جهانی اول در درجهی نخست، مهلکهی سربازان محسوب میشد؛ اما جنگ جهانی دوم، مرگ تعداد به مراتب بیشتری از غیرنظامیان را درپی داشت. همچنین از زمان پایان این جنگ در سال 1945 تاکنون، نسبت تلفات غیرنظامیان به نظامیان ده به یک بوده است. به قول معروف: «مردان جوان میجنگند، و بقیه میمیرند.» البته این روند شامل استثنائاتی نیز میشد؛ جنگ ایران و عراق در اوایل دههی 1980 ـ که یک جنگ ایستا با شرکت صدها هزار سرباز جوان محسوب میشد ـ مثالی برجسته در این زمینه به شمار میآید. این روند از پدیدههای قرن بیستم نیز میباشد؛ چنانچه بیشتر جنگهایی که به پیروزی و سلطهی استعمارگران در قرون هجده و نوزده میلادی انجامیدند، با تلفات مهیب غیرنظامیان همراه بودند. این موضوع را نیز باید اضافه کرد که «تجارت برده» اروپاییها، آسیبی گسترده بر پیکر جوامع آفریقایی در بخش اعظم این قاره وارد آورد. بسیاری از منازعات پس از جنگهای جهانی سال 1945، نبرد علیه استعمار و نبردهای آزادیخواهان بودند. اینگونه نبردها به ویژه در هند، چین و الجزایر، ماهیتی ویرانگر داشتند. بقیهی نبردها عموماٌ از خصائص قوی دوران جنگ سرد برخوردار بودند و برخی از آنها بین کشورهای همسایه در میگرفتند. جنگ در کره، ویتنام، شمال، شرق و جنوب آفریقا و آمریکای مرکزی ارتباطی مستقیمی با رقابتهای بین شرق و غرب داشتند و تعداد نسبتاً کمی از آنها در ابتدا منطقهای محسوب میشدند. اگرچه این مجموعه از نبردها شامل دو رویارویی طولانیتر از باقی منازعات، یعنی رویارویی بین «اسراییل و فلسطینیان» و بین «هند و پاکستان» نیز میگردند. در طی دههی 1990 چنین به نظر میرسید که تعداد به مراتب بیشتری از منازعات، عمدتاً داخلی هستند. با وجود این، منازعاتی از این قبیل ابعاد مشخص بینالمللی نیز داشتند. البته جنگهای بین «ناتو و صربستان» و «اریتره و اتیوپی» مسیری خلاف این روند ظاهری را در پیش گرفتند. نهایت اینکه، در کل جهان نزدیک به سی منازعهی فعال یا به حال تعلیق درآمده وجود داشتهاست و اما در پایان قرن به سختی توانستیم بگوییم که دورنمایی امیدبخش برای صلح حاصل شده است.