کتاب کتاب کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) (4) (ویژة مسائل استراتژیک روسیه) رهیافت استراتژیک بهلحاظ جلوههای خاص خود همواره «علم تدبیر» بوده است. آنچه امروزه بر آن تأکید میشود آن است که شاخص کلیدی علم تدبیر جدید باید مفهوم امنیت باشد. ازهمینرو مطالعة استراتژی امنیت ملی کشورها ملاحظات استراتژیک آنها را نمایان میسازد. امنیت ملی هر کشور میزانی برای ترسیم دوستیها و دشمنیهاست. امنیت ملی در یک تعریف درواقع فقدان تهدیدات نسبت به ارزشها و فقدان ترس از اینکه چنین ارزشهایی مورد هجوم واقع شوند، است. دراینمیان روسیه در دو دهة گذشته دوران پرتنشی را بهلحاظ اقتصادی، اجتماعی و امنیتی از سر گذرانده و بهویژه ازنظر امنیتی با تهدیدات و مشکلات مهمی رویارو بوده است. در کتاب حاضر مهمترین مسائل استراتژیک کنونی روسیه مورد توجه قرار گرفته است. اولین مقاله کتاب حاضر ترجمة مقالهای از ایگور ایوانف، وزیر خارجة سابق (1998ـ2004) و دبیر سابق شورای امنیت روسیه (2004ـ2007)، میباشد که در 29 دسامبر 2011 منتشر شده است. ایوانف در این مقاله سعی کرده است با تحلیلِ عینی و تا حد ممکن بیطرفانه نمایی کلی از تغییر جهتگیریها در سیاست جهانی روسیه از دهة 1990 تا دوران کنونی ارائه داده و عوامل داخلی و خارجی تأثیرگذار بر این تغییرات را تبیین نماید. نویسنده با اشاره به اینکه رضایت از رشد توانمندیهای سیاست خارجی روسیه در دهة گذشته نباید ما را سرمست و تسلیم وسوسة یکجانبهگرایی کرده و همه امیدهای خود را معطوف برتریِ رقابتی ـ خواه در قدرت نظامی و خواه در منابع انرژی ـ ننماییم. به بُعد جدید قدرت ـ قدرت نرم و سیاست خارجی هوشمند ـ اشاره کرده و برایننظر است که باید ضعف نسبیِ بنیانهای مادی سیاست خارجی را با تفوق در ابعاد «غیرمادی» جبران کرد. گذار روسیه به سطح سیاست «هوشمند» فرصتهایی تازه را در بُعد نفوذ بینالمللی و چشماندازهای پیوستن به نظامی جهانیکه درست مقابل دیدگان ما شکل میگیرد فراهم میآورد، اما چنین گذاری نیازمند تلاش چشمگیر مقامات و جامعه ـ در تمام سطوح سیاست «هوشمند» ـ است. بهنظر ایوانف در مقیاس جهانی، سیاست خارجی «هوشمند» هنوز نوزاد است. درحالحاضر، هنوز نه رویةسیاسی مدوّنی وجود دارد و نه طرحی یکپارچه جز جمعآوری فراگیر اندیشههای نوآورانه که دیر یا زود نظام بینالمللی را تغییر میدهند. امروز روسیه دستکم یک مزیت فنی دربرابر دیگر کنشگران کلیدی دارد؛ روسیه دورةسیاسی جدید را آغاز میکند و بنابراین فرصت برنامهریزی میانمدت ـ دستکم برای شش سال پیشِ رو ـ را دارد. بیشتر کشورهای دیگر که به سیاست خارجی «هوشمند» توجه دارند، فاقد این مزیت رقابتی هستند؛ چرخههای سیاسی کنونی آنها کوتاهتر و در آستانة کامل شدنند. پس چرا روسیه نباید بکوشد رهبر پیشرفتهای فکریِ قریبالوقوع باشد؟ در مقالة دوم کتاب حاضر جناب آقای دکتر جهانگیر کرمی با اشاره به انتشار چهار سند امنیت ملی در روسیه در سالهای 1993، 1997، 2000، و 2009 برایننظر است سند امنیت ملی در سالهای 2000 و 2009 توانسته است از سایة شرایط وخیم دهة 1990 بیرون آید و تاحدزیادی با واقعیتهای روسیه انطباق یابد. برهمیناساس نویسنده به تحلیل و ارزیابی دو سند امنیت ملی در سالهای 2000 و 2009 روسیه پرداخته است. وی در این نوشته تلاش نموده است تا با بررسی زمینهها، ویژگیها، ابعاد، محتویات و دلالتهای این اسناد، ساختار مفهومی، محتوایی و دلالتی آنها را نشان داده و درک منطق وجودی امنیت ملی روسیه را تببین نماید. برای این منظور، نخست به ارائة متن خلاصهشده و توصیفی اسناد پرداختهو سپس با تحلیل محتوای کیفی اسناد و بیان مفاهیم اساسی، قلمروی زمینهای آنها را روشن نموده و سرانجام با ارائة روششناسی تدوین اسناد، نتایج و یافتههای خود را ارائه نموده است. بهنظر نویسنده با مطالعة محتوایی این اسناد میتوان تصویری روشنتر از وضعیت سند امنیت ملی روسیه و دلالتها و انگیزهها و تصمیمات پنهان در متن آن را ارائه کرد. طبق سند 2000 روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی در یک جهان تکقطبی با تهدید تروریسم و گسترش ناتو رویاروست که برای مقابله با آنها هم نیازمند همکاری با کشورهای مستقل مشترکالمنافع است و هم اینکه آمادگی استفاده از قدرت نظامی متعارف و هستهای را دارد. اما طبق سند 2009، روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی در یک جهان چندقطبی درحال شکلگیری با تهدید تروریسم، گسترش ناتو، تلاش آمریکا برای برهم زدن ثبات راهبردی رویاروست که برای حفظ امنیت خود، میتواند با نهادهای منطقهای گستردهای از CIS، سازمان پیمان امنیت و سازمان شانگهای همکاری کند. گزینههای روسیه در شرایط جدید متنوعتر شده و حتی امکان همکاری با ناتو و اتحادیه اروپا هم مطرح است. با مقایسة این دو سند و تحلیل مفاهیم مهم بهکار رفته در آن، میتوان دریافت که از دلمشغولیهای اصلی در سند نخست، جهان تکقطبی، ناتو و تروریسم است، اما در سند دوم علاوهبر ناتو و تروریسم، ثبات راهبردی به مسئلهای تبدیل شده و این موضوع بسیار مهمتر شده است. ضمن اینکه، گزینههای روسیه برای همکاریهای بینالمللی نیز بیشتر شده است. دکترین نظامی فدراسیون روسیه ازجمله اسناد راهبردی مهم در این کشور است که افزون بر جهتگیریهای نظامی، نوع نگاه سیاستگذاران در مناسبات خارجی نیز در آن انعکاس دارد. در نوشتار سوم کتاب حاضر جناب آقای الیاس واحدی به بررسی سه دکترین نظامی روسیه که بهترتیب در سالهای 1993، 2000 و 2010 تدوین شده ـ با تأکید بر سومین دکترین نظامی که راهبردهای امنیتی ـ نظامی روسیه را در فاصلة دهسالة بین 2010 تا 2020 ترسیم کرده است ـ پرداخته است. بهنظر نویسنده در دکترین اول گرایشات همکاری با غرب مشهود بود و در دکترین دوم، به سیاستهای غربی با دیدة منفی نگریسته شده بود که پس از حادثه 11 سپتامبر این نگاه منفی اندکی تعدیل یافت. در دکترین سوم که تحت تأثیر مناقشة نظامی روسیه ـ گرجستان در سال 2008 و برنامههای کشورهای غربی بهویژه آمریکا در زمینة گسترش ناتو بهسمت شرق ازطریق پیگیری عضویت کشورهای اوکراین، گرجستان و اروپای شرقی و نیز پیگیری پروژة آمریکایی سپر دفاع موشکی از مجرای ناتو، تنظیم گردیده است، سیاستهای یورو ـ آتلانتیکی بهمثابة خطر دیده شده است. نویسنده برایننظر است که در دکترین جدید که نقشه راه ده سال آتی کشور بهشمار میرود، تعاریف واژهها و مفاهیم دقیقتر شده است. همچنین به موضوعات جدیدی نظیر تسلیحات فوقالعاده دقیق، نظامیگری کیهانی، اصلاحات ساختاری و کارکردی سازمان نظامی و صنایع دفاعی، دفاع مدنی و تقویت روحیة میهندوستی در بین ارتش و شهروندان عادی پرداخته شده است. دکترین نظامی جدید، دست مقامات روسیه را در استفاده از سلاحهای اتمی بازتر کرده و تأکید زیادی بر تحرکات نظامی در کشورهای همسایه، مجاور و متحدین روسیه شده است که نوعی هژمونیطلبی روسی از این رویکرد تلقی میشود. چنین رویکردی ازیکسو، اثرگذاری دیدگاههای مستقل در ترتیبات امنیت منطقهای را کاهش میدهد و ازسویدیگر جریان مقابله با زیادهخواهیهای غربی در منطقه و جهان شرق را تقویت خواهد کرد. در یک ارزیابی کلی از روند طیشده در رویکردهای نظامی و سه دکترین نظامی تدوینشده در روسیه میتوان نتیجه گرفت که این کشور اعتماد خود را که پس از فروپاشی شوروی به جهان آزاد غرب ایجاد شده بود، از دست داده است و اگر در برخی سیاستها و اقدامات، همکاری بین روسیه با کشورهای غربی مشاهده میشود، این نزدیکی با جهان غرب تاکتیکی و کوتاهمدت است و راهبرد اصلی مسکو محسوب نمیشود. میتوان گفت که روسیه در برخی حوزهها بهویژه حوزة امنیتی ـ نظامی همچنان رقیب و گاهی دشمن ملایم غرب خواهد ماند. روابط نظامی و غیرنظامی در روسیه در دوران مدودیف موضوع دیگری است که در کتاب حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. توماس گومارت، مدیر مطالعات روسیه در مؤسسه روابط بینالملل فرانسه و کارشناس برجستة مسائل روسیه، طی مقالهای با عنوان «روابط نظامی ـ غیرنظامی در روسیه: آیا در دوران مدودیف تغییر جدیدی روی داده است؟» که ازسوی مؤسسه مطالعات استراتژیک (SSI) منتشر شده است به بررسی ابعاد مختلف روابط نظامی ـ غیرنظامی در روسیه دوران پوتین و مدودیف پرداخته است. بهنظر نویسنده فهم کنونی ما از روابط نظامی ـ غیرنظامی در روسیه نهتنها باید بر کارکرد حکومت دونفره ـ پوتین و مدودیف ـ بلکه برمبنای ملاحظات درونی و بیرونی جامعة امنیتی متمرکز گردد؛ لذا نهتنها در اینجا مقایسه با الگوهای خارجی بلکه با الگوهای تاریخی روسیه/ اتحاد جماهیر شوروی نیز موردنیاز است. درهمینراستا نویسنده ازطریق تحلیل سه عامل رهبری اجرایی، احترام به تخصص نظامی و زنجیرة فرماندهی که برای ایجاد یک «مشارکت نظامی ـ سیاسی» حیاتی میباشند، به بررسی روابط نظامی و غیرنظامی در دوران پوتین و مدودیف در روسیه پرداخته است. وی درنهایت در پاسخ به این سؤال که آیا در دوران مدودیف چیز جدیدی به روابط نظامی ـ غیرنظامی در روسیه اضافه شده است؟ برایننظر است که جواب میتواند هم مبثت و هم منفی باشد، خیر با توجه به این واقعیت که شاهد استمرار آشکار گرایش اصلاحی صورتگرفته ازسوی پوتین در تحمیل نظارت رهبری سیاسی بر رهبری نظامی بودهایم، این تلاش نتایج بسیار مهمی بهدنبال داشته است. هر دو مرد متقاعد به نیاز برای تبدیل جامعة امنیتی و نیروهای مسلح به یک ابزار حرفهایتر، متحرکتر و جمعوجورتر شدهاند. درهمینراستا در ده سال گذشته هزینههای نظامی افزایش قابل توجهی یافته است. شاهد ادامة اجازه به خرید تسلیحات جدید (ازجمله از خارج) و بهبود سطح آموزش بودهایم. در همین حال کنترل منابع مالی بهعنوان ابزار اصلی رهبری سیاسی برای تغییر فرماندهی کل باقی مانده است. پاسخ همچنین مثبت است با توجه به این واقعیت که روابط نظامی ـ غیرنظامی همیشه در نوسان بوده و احتیاج به تعدیل شرایط و مقتضیات وجود دارد. بهنظر نویسنده مدودیف کاملاً با هوشیاری عمل کرده است. درواقع شاهد شتاب مشهود در فرایند اصلاحات بعد از جنگ با گرجستان بودهایم. این جنگ کاستیهای بیشماری را در هدایت عملیاتها و همچنین سطح تجهیزات آشکار نمود. بااینحال نیروهای روسی پیروز شده و این امر زمینة بهتری را برای اجرای اصلاحات ایجاد نموده است. نویسنده در پایان براینباور است که در همة موارد در سالهای پیشِ رو برداشت از تهدید در مرکز روابط نظامی ـ غیرنظامی باقی میماند. بهعلاوه تغییرات ضرورتاً مبتنیبر یک مسیر خطی پیش نخواهد رفت. اصلاحات نیروهای نظامی بهعنوان یک چالش مخاطرهآمیز برای رهبری روسیه و برای همتایان خارجیاش باقی خواهد ماند. در مقالة پنجم کتاب حاضر تحت عنوان «اصلاحات در نیروهای مسلح و صنایع دفاعی روسیه» آقای رامین ندیمی به بررسی ساختار فعلی نیروهای مسلح روسیه، تاریخچهای از ارتش روسیه پس از انحلال شوروی، صنایع دفاعی روسیه و رئوس کلی اصلاحات در نیروهای مسلح این کشور پرداخته است. بهنظر نویسنده رهبران روسیه نوین بهویژه ولادیمیر پوتین و دیمیتری مدودیف با آگاهی بر کاستیها و نواقص موجود در ساختار نیروهای مسلح و نیز وجود نیاز روزافزون به صنایع دفاعی پیشرفتهای که بتواند تسلیحات و تجهیزات ارتش را تأمین کند، دست به تدوین و اجرای اصلاحات وسیع در نیروهای مسلح و صنایع عظیم نظامی روسیه زدند. از دیدگاه رهبران کرملین، این اصلاحات بهویژه پس از روشن شدن عدم کارایی ارتش روسیه در مراحل مختلفی از مناقشات نظامی منطقهای در قفقاز (جنگهای اول و دوم چچن و جنگ سال ۲۰۰۸ با گرجستان) جنبه حیاتیتری پیدا کرد بهطوریکه آناتولی سردیوکف، وزیر دفاع روسیه در اکتبر 2008 اعلام کرد که مرحلة جدیدی در فرایند اصلاح در نیروهای مسلح این کشور آغاز میشود و متعهد شد که نیروهای مسلح فدراسیون روسیه شاهد اساسیترین تغییرات از سال 1945 (هنگام پایان جنگ جهانی دوم) باشد. سردیوکف اعلام نمود که این اصلاحات تمامی اساس عملکرد نیروهای مسلح، شمار پرسنل، ساختار و ارکانهای فرماندهی و کنترل و نظام آموزشی افسران را تحت تأثیر قرار میدهد. بهنظر نویسنده اگرچه چالشهایی در پیشروی اصلاحات نظامی در فدراسیون روسیه وجود دارد اما بهنظر میرسد رهبران کرملین عزم خود را برای اجرای این اصلاحات جزم کردهاند و انتظار نمیرود به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین بهعنوان رئیسجمهور در سال 2012 دارای تأثیر مهمی بر فرایند تحولات در نیروهای مسلح روسیه باشد. برآیند نیروهای موافق اصلاح در مقابل مخالفان مهم این فرایند نشان میدهد که آناتولی سردیوکف، وزیر دفاع از حمایت قابل توجهی از طرف تیم پوتین ـ مدودیف برخوردار است. در نوشتار بعدی جناب آقای علیرضا نوری به زمینهها، ابعاد و دورنمای چالش روسیه و آمریکا بر سر سپر ضدموشک اروپایی پرداخته است. بهنظر نویسنده استقرار بخشهایی از سپر ضدموشکی آمریکا در اروپا ازجمله موضوعات امنیتی ـ ژئوپلیتیکی مهم در روابط روسیه و آمریکاست که با اخلال در توازن راهبردی در اروپا، تغییر بنیادی موقعیت ژئوراهبردی این قاره، زیر تأثیر قرار دادن موافقتنامههای کنترل تسلیحات و تهییج مسابقة تسلیحاتی اسباب نگرانیهای زیادی در مسکو بوده است. نویسنده برایننظر است هرچند روسیه در دورة پوتین و مدودیف رویکرد عملگرایی و تالی آن عدم تقابل و التزام به قواعد فضای وابستگی متقابل را در سیاست خارجی و ازجمله در تعامل با آمریکا در دستور داشته، اما «واقعگرایی» همچنان بهترین قالب برای تفسیر رفتارهای مسکو بهویژه در حوزههای «سخت» (امنیتی) و موضوعات ژئوپلیتیکی است. حسب اتفاق، موضوع استقرار اجزای سپر ضدموشکی آمریکا در اروپا مسئلهای با هر دوی این خصیصههاست که واکنشهای «واقعگرایانة» را ازسوی روسیه برانگیخته است. مسکو این سپر را بازی صفری میداند که باخت در آن ازیکسو به انقباض ژئوپلیتیکی، تضعیف امنیت و کاهش ملموس توان تأثیر روسیه در ترتیبات آتی سیاسی ـ امنیتی اروپا خواهد انجامید و در سوی دیگر، تثبیت برتری راهبردی بلندمدت آمریکا در نقشة اوراسیا را درپی خواهد داشت. با این ملاحظه، مقاومت مسکو در برابر رویکرد تهاجمی آمریکا در این باب را صرفنظر از تلاش برای رفع دغدغههای عمیق امنیتی ـ ژئوپلیتیکی، میتوان ترجمانی از تلاش این کشور برای حفظ (و ارتقا) سهم خود از ترتیبات اروپایی و مقابله با تمایل فزایندة آمریکا به «بیرونگذاری» روسیه از تحولات قارة سبز دانست. در سوی دیگر، ازآنجاکه مسکو بهخوبی به ناتوانی خود برای مقابله با قدرت شبکهای آمریکا ـ ناتو در موضوع سپر ضدموشکی اروپایی واقف است و ورود به مسابقة تسلیحاتی و بازگشت به فضای جنگ سرد را قابل تصور نیز نمیداند، لذا به این چالش به سان کشمکشی سیاسی و نقطة عطفی برای تنظیم روابط راهبردی آتی خود با واشنگتن مینگرد. تاریخ روابط مسکو و واشنگتن گواه آن است که آنها «معاملهگران» خوبی بوده و در شرایط سختتر از فضای فعلی نیز توانستهاند برونرفتی از بنبستهای موجود بیابند. به این اعتبار، هرچند مسکو میداند که درنهایت و با صرف چانهزنیهایی ازجمله برای کاهش مناطق عملیاتی این سپر بهویژه در نزدیکی مرزهای خود به چهارچوبة تعاملی جدیدی با واشنگتن دست خواهند یافت، اما تلاش دارد تا در چینش صفحة شطرنج جدید بازیگر منفعل نباشد و تهدید سپر ضدموشکی را به فرصتی برای همکاریراهبردی جدید با آمریکا تبدیل کند. در مقابل، واشنگتن نیز با تلاش برای تسلیم کردن مسکو به پذیرش چهارچوبة مطلوب خود بر آن است تا ازاینطریق توان ایزایی و سلبی روسیه برای ایجاد چالش در برابر زیادهخواهیهای آتی خود را به حداقل ممکن تقلیل دهد. نگاه استراتژیک روسیه به جنوب عنوان مقالة هفتم کتاب حاضر است که در آن آقای حمیدرضا عزیزی به تهدیدات و چالشهای پیشِ روی روسیه از منطقة پیرامونی جنوبی این کشور پرداخته است. نویسنده با اشاره به سابقة دیرینة ارتباط روسها با اسلام و مسلمانان برایننظر است که رابطة میان دو تمدن اسلاوی و اسلامی همواره یکی از مسائل بسیار مهم در روسیه بوده است. پیشروی روسها بهسمت سرزمینهای اسلامی از قرن 16 میلادی و فتوحات این دولت در مناطق آسیای مرکزی، قفقاز شمالی و جنوبی و ولگا ـ اورال، اهمیت این مسئله را بیش از پیش نمایانگر ساخته و تقریباً از همین زمان است که موضوع نگرانی از جمعیتهای مسلمان به یکی از عناصر اصلی فرهنگ استراتژیک روسیه تبدیل شد. تداوم این عنصر را درطول تاریخ و در گذر از دولتهای تزاری و شوروی به دولت فدراسیون روسیه، نیز شاهدیم. درحقیقت، از دیدگاه ژئوپلیتیک و مباحث مربوط به امنیت سرزمینی، «تهدید اسلامی» در روسیه بسیار خطرناک تلقی میشود. چنین تهدیدی در چند سطح مجزا، اما مرتبط به هم مورد توجه دولتمردان روسیه قرار میگیرد. در سطح اول، مسلمانان ساکن در خود فدراسیون روسیه قرار دارند که عمدتاً در مناطق ولگا ـ اورال و قفقاز شمالی قرار داشته و بیش از بیست میلیون نفر از جمعیت فدراسیون روسیه را تشکیل میدهند. در سطح دوم، مسلمانان کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی قرار دارند که جمعیت آنها به بیش از شصت میلیون نفر بالغ میشود. در سطح سوم، کشورهای مسلماننشین غیرعرب که با مناطق مذکور همسایهاند (افغانستان، پاکستان، ایران، و ترکیه) مورد توجه قرار میگیرند و درنهایت، سطح چهارم نیز به مسلمانان کشورهای عرب منطقه خاورمیانه اختصاص دارد. دراینمیان، آنچه بیش از همه مایة نگرانی دولت روسیه را فراهم میکند، بحث «ظرفیت تهدید» این کمربند اسلامی است که ـ دررابطه با فدراسیون روسیه ـ در قالب گسترش اسلام رادیکال و بهتبع آن گسترش جداییطلبی و نیز تروریسم جلوهگر میشود؛ اموری که از زمان فروپاشی شوروی تاکنون، بارها و در قالبهای گوناگون برای دولت روسیه اسباب دردسر شده و تهدیدی کاملاً جدی بهشمار میرود. بههرحال مقالة حاضر ابتدا به بررسی مفهوم تروریسم و جداییطلبی در سیاست امنیت ملی روسیه پرداخته و سپس در بخشهایی مجزا، به بررسی سطوح چهارگانه فوق پرداخته و درنهایت نیز اقدامات و سیاستهای روسیه برای مقابله با «تهدید اسلامی» مورد بررسی قرار گرفته است. بهنظر نویسنده اقداماتی که در عرصة داخلی ازسوی روسیه دراینباره بهعمل آمده عبارت است از تقویت قدرت سختافزاری، فراهم کردن زیرساختهای قانونی لازم، توجه به توسعة اقتصادی و افزایش رفاه اجتماعی، تلاش برای رسمی کردن و تحت کنترل درآوردن اسلام و ایجاد تفرقه بین سازمانهای اسلامی، و درنهایت، استفاده از انتصاب رهبران محلی طرفدار مسکو در مناطق مسلماننشین. در عرصة خارجی نیز تلاشهای روسیه معطوف به عضویت و مشارکت در سازمان همکاری شانگهای، تلاش برای تأمین امنیت جمهوریهای پیرامونی ازطریق حضور مستقیم و یا ایجاد ساختارهای منطقهای، و همچنین تلاش برای ایجاد توازن و ثبات در منطقه خاورمیانه بوده است. نگاه استراتژیک روسیه به حوزة شرقی عنوان نوشتار پایانی کتاب حاضر میباشد. در این مقاله خانم سکینه ببری گنبد به جایگاه حوزة شرقی پیرامون روسیه در مناسبات سیاسی، امنیتی ـ نظامی و اقتصادی روسیه پرداخته است. پرسش اصلی این مقاله آن است که آیا این منطقه برای روسیه تهدید بهشمار میآید یا منافع استراتژیکی را بهدنبال دارد؟برای پاسخ به این مسئله نویسنده نخست با بررسی مصادیق تهدیدات به رویکردهای امنیتی این کشور اشاره نموده و سپس به اهمیت استراتژیک این مناطق و مناسبات روسیه با هریک از این بازیگران ازجمله چین، هند، ژاپن و سازمان شانگهای پرداخته است. بهنظر نویسنده با توجه به تحولات جاری در نظام بینالملل بهنظر میرسد اختلافنظرهای مسکو با غرب درمورد سپر دفاع موشکی، گسترش ناتو به شرق و مباحث حقوق بشری همچنان ادامه مییابد. ازهمینرو روسها بهدنبال دوستان بزرگ دیگری در سوی شرقی مرزهایشان هستند. دراینمیان سطح روابط روسها با دوستان شرقی خود متفاوت است. ازطرفیدیگر، هند دوست شرقی روسها قبل از آنکه یک دوست شریک باشد یک دوست رقیب یا تهدیدزاست. هند در منطقة آسیای مرکزی بهدلایل ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک، از منافع مهمی برخوردار است. این منطقه ازلحاظ امنیت انرژی، برای هند اهمیت دارد و بخش مهمی از دیپلماسی انرژی هند را به خود مشغول کرده است. اتکای فزایندة هند بر پشتیبانی آمریکا، بهدنبال اعلام رسمی ایجاد یک مشارکت استراتژیک هند و آمریکا بهویژه قرارداد هستهای، تحولی است که میتواند مخل روابط روسیه و هند تلقی گردد. نزدیکی روسها با ژاپن نیز از این منظر قابل تأمل است که علیرغم سابقة نامطلوب روابط میان این دو کشور اما ظرفیتهای اقتصای و امنیتی زیادی روسها را به نزدیکی با ژاپنیها میکشاند هرچند ژاپنیها بهنحوی متحد استراتژیک آمریکاییها در حوزة شرق بهشمار آیند. چین و روسیه هر دو به درجاتی از هم نگران هستند. درواقع روسها با چین «شراکتی استراتژیک» دارند. برمبنای سند 2020 امنیت ملی روسها که ذکر شد برای روسها ضروری است از بلوکبندیهای رقیب بگذرند و به فعالیتهای دیپلماتیک چندجانبه روی آورند. بهعبارتدیگر روسها رغبت زیادی به اتحاد استراتژیک ندارند. برهمیناساس روسیه در جهان امروز از پتانسیلهای بالایی برای استفاده از منابع و امکانات بهمنظور تبدیل شدن به یک قدرت پیشتاز بینالمللی برخوردار است که این توانایی در منابع نفتی و ظرفیت نیروی انسانی و تکنولوژیکی روسیه مشهود است. بهعبارتدیگر اهمیت بازیگران عمدة حوزة شرق برای روسیه در لایههای مختلف آن بهتدریج در سطح دوستی، شراکت و نزدیکی استراتژیک قرار میگیرد.