کتاب تصور عصر پساتوسعه : مقالاتی درباره توسعه چرا توسعه در برابر نقدهای بنیادی اینقدر مقاومت میکند؟ چون توسعه راهبردی است که «جهان اول» برای «توسعهنیافتگی» در «جهان سوم» طراحی کرده است. بنابراین، توسعه فقط ابزاری برای کنترلِ اقتصادیِ اغلب کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین نیست. توسعه سازوکاری اولیه بوده که از طریق آن، این قسمتهای جهان ایجاد شدهاند یا خودشان را ایجاد کردهاند. به همین دلیل، توسعه سایر روشهای ارزیابی و رفتار را مسدود کرده و به حاشیه رانده است. گفتمانِ توسعه، بعد از جنگ جهانی دوم، کاملاً در مدرنیته و اقتصاد غربی سنگر گرفته است و همین مسئله را پیچیدهتر کرده است؛ بنابراین، اندیشیدن به «بدیلهایی برای توسعه» مستلزم تحول نظری و عملیِ مفاهیمِ توسعه و مدرنیته و اقتصاد است در سال 1949، هری ترومن، رئیسجمهور آمریکا، هنگامِ یکی از سخنرانیهایش تأکید کرد که مناطقِ عقبافتادۀ امروز یکی از اولویتهای غرب است: «بیش از نیمی از مردم جهان در شرایطی زندگی میکنند که شانه به شانۀ فاجعه میزند؛ غذایشان ناکافی است، قربانیِ انواع بیماریهایند، اقتصادشان بَدوی و راکد است. فقرِ آنها نهتنها برای خودشان مایۀ آسیب و تهدید است، بلکه برای مناطقِ ثروتمندتر نیز مضر است. برای اولین بار در طول تاریخِ بشر، ما به دانش و مهارتی رسیدهایم که بتوانیم آلام این مردمان را تسکین دهیم.» ترومن گفت باید برای مردمِ صلحطلبِ دنیا، زندگیِ بهتری فراهم کرد. رمزِ آن هم تولیدِ بیشتر است. تولیدِ بیشتر صلح و فراوانی به ارمغان میآورد، اما مستلزمِ به کار بستنِ دانش و تکنولوژیهای مدرن است. دنیایی آباد، بدونِ فقر و بیسوادی و خشونت، یک رؤیای آمریکایی. برنامههای توسعۀ اقتصادی، در نگاهِ اول، تلاشی عظیم برای «بهبود وضعِ زندگی» مردم فقیر جهان بود. پیشفرضِ این برنامهها تقسیمبندیهایی کلان بین جوامع جهان بود. تقسیمبندیهایی که شناختهشدهترینِ آنها دوگانۀ رایج «سنتی» و «مدرن» است.دوگانههایِ مشابهِ فراوانی نزد متفکرانِ مختلف، علیالخصوص میانِ جامعهشناسان صورتبندی شد که هر یک در شکلگیریِ بسترهای نظریۀ توسعه نقش داشتند. بسترهایی که میگفتند حالتِ مطلوبِ یک جامعۀ متمدن نمونهای از کشورهای اروپای غربی است و بقیۀ جوامع باید مثلِ آنها شوند. از این بسترها که بگذریم، خودِ نظریههای توسعه نیز از نیمۀ قرن بیستم تا امروز، امواج گوناگونی را پشتِ سر گذاشتهاند. در این مجموعه تلاش کردهایم تا با گزینشِ مقالاتی کلیدی و شاخص، تاریخِ مختصری ارائه دهیم از اصلیترین جریانهای انتقادیِ توسعه که طیِ نیمۀ دومِ قرن بیستم، جریان اصلی توسعه را به چالش کشیدهاند. فهرست: • مقدمۀ سرویراستار • مقالۀ اول: توسعه چیست؟ (نوشتهٔ گونار میردال، ترجمۀ علی سلیمیان) • مقالۀ دوم: توسعۀ توسعهنیافتگی (نوشتهٔ آندره گوندر فرانک، ترجمۀ فاطمهسادات آزادی) • مقالۀ سوم: توسعۀ مفهوم توسعه (نوشتهٔ امانوئل والرشتاین، ترجمۀ امیر عزیزی) • مقالۀ چهارم: توسعۀ انسانی؛ وسایل و اهداف (نوشتهٔ پل پی. استریتن، ترجمۀ امیر عزیزی) • مقالۀ پنجم: اقتصاد نهادگرای جدید و توسعه (نوشتهٔ داگلاس نورث، ترجمۀ مرتضی مصطفوی) • مقالۀ ششم: آیا رویکرد توانمندی سن مبنای مناسبی برای تفکر توسعۀ انسانی است؟ (نوشتهٔ دس گاسپر، ترجمۀ علی سلیمیان) • مقالۀ هفتم: مشارکت در توسعه؛ راههای جدید (نوشتهٔ دنیس گولت، ترجمۀ طیبه حقانیفضل) • مقالۀ هشتم: به سوی اخلاق توسعه (نوشتهٔ دیوید آلن اِی. کراکر، ترجمۀ سید محمد حسین صالحی) • مقالۀ نهم: تصور عصری پساتوسعه؟ تفکر انتقادی، توسعه و جنبشهای اجتماعی (نوشتهٔ آرتورو اسکوبار، ترجمۀ محمد ملاعباسی و علی سلیمیان) • نمایه