کتاب دیپلماسی عمومی نوین؛ کاربرد قدرت نرم در روابط بینالملل مقدمه کتاب تحت عنوان دیپلماسی نوین با رویکرد ایرانی در پی آن است تا الزامات مربوط به بازنگری در دیپلماسی را در جهان معاصر از منظری ایرانی به بحث و بررسی گذارد. نویسنده برای این منظور، نخست مفهوم و عناصر دیپلماسی نوین را مورد بحث قرار داده و در ادامه، ساختار دیپلماسی نوین را متناسب با موقعیت جمهوری اسلامی ایران تحلیل کرده است. فصل اول کتاب تحت عنوان دیپلماسی عمومی نوین: از تئوری تا عمل ، دیپلماسی عمومی را به مثاب? یک مفهوم، معرفی و توسع? کنونی آن را در این زمینه ارزیابی می کند. این فصل اهمیت دیپلماسی عمومی را در محیط متغیّر بین المللی می سنجد و ویژگی های محل سیاسی مناسب را شناسایی می کند. این فصل میان تبلیغ، روابط فرهنگی و شاخص سازی ملت از یک سو و دیپلماسی عمومی از سوی دیگر، تمایز قائل می شود. این فصل نتیجه گیری می کند که دیپلماسی عمومی شیوع زیادی دارد، امّا مقتضیات آن به آسانی با فرهنگ دیپلماتیک سنّتی پیوند نمی خورد. دیپلماسی عمومی برای سازمانهای دیپلماتیکی که نبایستی تحت ارزیابی قرار گیرند، یک چالش است. سرانجام این تحلیل نشان می دهد که دیپلماسی عمومی تنها یک روش و تکنیک صرف نیست، بلکه دیپلماسی عمومی را باید به عنوان بخشی از کالبد سیاستهای جهانی در نظر گرفت و پیدایش آن نشان می دهد که تکامل اقدامات دیپلماتیک به مرحله نوینی رسیده است. بازاندیشی در دیپلماسی عمومی نوین عنوان فصل دوم کتاب است که توسط برایان هوکینگ به نگارش درآمده است. این فصل مطرح می کند که بحث کنونی درباره دیپلماسی عمومی نه تنها بی اهمیت نیست، بلکه باید به نقش آن در لایه های عمیق تری از عمل سیاسی توجّه کرد؛ حوزه ای که طبیعت متغیّر دیپلماسی را به مثابه یک فعّالیت در محیط سیاستهای جهانی تأیید می کند. به زعم نویسنده این فصل، دیپلماسی عمومی ممکن است مهم تر از آن باشد که فهمیده می شود. تلاش برای نفوذ در طبیعت چند چهره دیپلماسی عمومی، نخست مخاطبین خود را وادار می کند که از روی جهل و نادانی، اصول و قواعد دیپلماسی عمومی را زیر پا نگذارند. این فصل طرح می کند که ما نیازمند بررسی مجدّد بحث قدرت نرم - مفهومی که بسیاری از بحثهای دیپلماسی عمومی با آن است - هستیم. سرانجام در این فصل، جایگاه دیپلماسی عمومی در دو مدل دولت محور و مدل سلسله مراتبی که در آن تأکید مجدّدی از یک سو بر دیپلماسی عمومی درون تصویر سنّتی روابط بین دولتی و از سوی دیگر، مدل شبکه ای دیپلماسی است، ارائه می شود. فصل سوم کتاب با عنوان قدرت، دیپلماسی عمومی، صلح و آرامش آمریکایی سرآغاز بخش دوم کتاب است. این فصل سه موضوع را بررسی می کند: نخست اینکه چه هنجارهای فرضی وجود دارند که بر اساس آنها، گفتمان مسلّط صلح آمریکایی در حال ظهور بنا می شود؟ و چه چیزی مبنای هنجاری میراث امپریالیستی آمریکایی را تشکیل می دهد؟ همچنین این فصل سوءال می کند که چگونه قدرت نرم آمریکایی پس از تحوّل راهبردی یازدهم سپتامبر، برای آرمان امپریالیسم لیبرال کارساز شده است. دوم اینکه، نقش دیپلماسی عمومی را در بحث امپراتوری در حال تکوین آمریکا بررسی می کند. دیپلماسی عمومی به طور گسترده به مثابه ابزار اصلی و ضروری برای پیروزی بر قلبها و اذهان مخاطبان خارجی و متقاعد کردن آنها در اینکه ارزشها، اهداف و خواسته هایشان مانند ارزشها، اهداف و خواسته های آمریکاست، دیده می شود. پس از یازدهم سپتامبر، دولت بوشِ، پسر ابتکاراتی را برای برجسته ساختن دوباره آمریکا از یک قدرت جهانی، به یک ه ددژمون مهربان آغاز کرد. در واقع؛ آمریکا از یازدهم سپتامبر برای گسترش حوزه تسلّط هرمونیک خود، با به کارگیری استدلالهایی برای توجیه جنگ علیه دیگر کشورها، به کسب حمایت و مشروعیت و بهره برداری از آن به نفع خود اقدام کرد. در کوشش برای ایجاد ارتباط با شهروندان معمولی کشورهای مسلمان، دیپلماسی عمومی برای اعمال محسنات قدرت نرم فراگیر آمریکایی که برای آمریکایی ها امری حیاتی محسوب می شود، به کار رفت. استدلال این بود که میلیونها نفر از مردمان عادی دارای تصاویری بسیار منفی از آمریکا هستند که به دقت در ذهن آنها کاشته شده است و نمی توان آنها را از بین برد. لذا یکی از سوءالات محوری این فصل این است که چگونه می توان قدرت نرم را به عنوان دیپلماسی عمومی اعمال کرد؟ و تا چه اندازه دیپلماسی عمومی برای ایجاد یا حفظ امپراتوری لیبرال اهمیت دارد؟ مباحث این فصل به صورت یکجانبه و با منطق دولت نو محافظه کار آمریکا ارائه شده و در آن هویت و اهداف مستقل مخالفان آمریکا اصلاً لحاظ نشده است. علی رغم دعاوی نویسنده، با توجّه به نتایج تهاجم ارتش آمریکا به افغانستان و عراق و با عنایت به سیاست حمایتی آمریکا از جنایتهای رژیم صهیونیستی، دولت آمریکا در تحقّق اهدافش در سطح سیاست خارجی با شکست مواجه شد و آسیبهای زیادی متحمّل شد و هزینه های زیادی را نیز برای دیگران تحمیل کرد. فصل چهارم کتاب به موضوع دیپلماسی در صحنه عمومی جهان: جایگاه جهانی کانادا و نروژ اختصاص دارد که توسط آلن کی هنریک ون نوشته شده است. موءلف پس از ذکر مقدمه، مفهوم دیپلماسی نتیجه ای را در صحنه عمومی جهان و قدرت نرم و راهبردهای سیاسی را به طور مبسوط مورد بحث قرار داده، تجارب دو کشور کانادا و نروژ را در چارچوب دیپلماسی نتیجه ای به طور مقایسه ای بررسی می کند. نویسنده در پایان چنین نتیجه گیری می کند که کشورهای کانادا و نروژ به صورت بسیار موءثّری از دیپلماسی عمومی از جمله قدرت استدلال بهتر، استفاده کرده اند. کانادا این کار را هم از طریق لابی گری و هم از طریق دفاع آشکار و گاهی اوقات نیز به شیوه برخورد و کشمکش انجام داده است. نروژ نیز به جای استفاده از الفاظ بسیار تبلیغاتی، بیشتر بر اجرای اقدامات بسیار عمومی و تبلیغاتی در مناطق دور افتاده متمرکز شده است. هر دو کشور از شبکه های ارتباطی برای منفعت و سود رسانی به خود و دیگران استفاده کرده اند. در صورت بندی نظریه دیپلماسی، هر دوکشور و بیشتر نروژ، سعی نکرده اند منابع خود را در تمام فضاها پخش کنند، بلکه آنها را در فضاهایی متمرکز کرده اند که بازده ارزشی و سود بیشتری دارند. فصل پنجم با عنوان دیپلماسی عمومی در جمهوری خلق چین توسط اینگریه دهدک نوشته شده است. این فصل نگاهی دارد به اینکه چگونه کشور چین، دیپلماسی عمومی خود را کشف کرد و توسعه داد. همچنین به طور اجمالی به بررسی اقدامات چین در این زمینه، هم در مقیاس بزرگ و هم در مقیاس کوچک می پردازد. این فصل از کتاب همچنین به آن بعدی اشاره می کند که این کشور توجّه زیادی را به آن نداشته، امّا از نظر دیپلماسی عمومی، پتانسیل عظیمی را از جمله فرهنگ، سینما، نقاشی، خطاطی، ادبیات، طب سنّتی، هنرهای رزمی و روش آشپزی چینی دارد که دارایی های قدرتمندی برای خلق یک تصویر مثبت از چین در خارج می باشند. دو عامل باعث شده تا دیپلماسی عمومی چین به طور خاصی مورد توجّه قرار گیرد: اول اینکه، چین یک کشور تک حزبی است که رژیم مرکزی آن کنترل گسترده ای بر ابزار دیپلماسی عمومی دارد و دوم این واقعیت که، چین می تواند یک مدل سنّتی از تبلیغات سیاسی را ایجاد کند. این دو ویژگی، نقاط قوّت و ضعف چین را در رابطه با دیپلماسی عمومی این کشور روشن می سازند. این فصل پس از تشریح اهداف کنونی دیپلماسی عمومی چین، امتیازات و موانع چین در این عرصه را بررسی می کند. در ادامه، گروههای هدف، ابزارها و اقدامات سیستم دیپلماسی عمومی چین را بیان کرده، سرانجام با نتیجه گیری به پایان می رسد. دولتهای انقلابی، رژیمهای یاغی و تکنیکهای دیپلماسی عمومی عنوان فصل ششم کتاب است که توسط پائول شارپ به نگارش در آمده است. این فصل نگاهی به برخی از کاربردهای دیپلماسی عمومی توسط دولتهایی دارد که تمایل داشتند خارج از نظم رایج بین المللی زندگی کنند یا آن را بر هم زنند. تلاشهای بلژیک ها برای برقراری صلح در محدوده زمانی بین انقلاب اکتبر و پایان جنگ جهانی اول، تلاش و تکاپوی لیبی برای ایجاد اتّحاد و پیداکردن حامی بعد از کودتای سال 1969 و تلاش ایران برای دامن زدن و مشتعل ساختن انقلابی بر ضد استکبار و استبداد توسط امام خمینی(ره)، موضوعات مورد بحث این فصل می باشند. نویسنده این فصل، از منظری غربی به انقلاب اسلامی نگریسته و آن را مصداق یک الگوی منفی ذکر کرده است. در حالی که دیپلماسی عمومی ایران موردی مثبت و موفق به شمار می آید؛ چرا که حرکت انقلاب اسلامی در ایران بر پایه تفکر انقلاب اسلامی و نگرش اسلام ناب محمدی(ص) در چارچوب فکری امام خمینی(ره) و بر اساس سرمایه اجتماعی ویژه انقلاب؛ یعنی مردم و هنجارهای اسلامی شکل گرفته است. لذا دور از انتظار نیست که این تفکّر در جهان همه گیر شود. فراگیر شدن نسبی آن در جهان بر اساس فرهنگ استراتژیک امام خمینی(ره)، با توجّه به برخی از عناصر این فرهنگ از جمله: مبارزه با ظلم، آزادی بخشی و عدالت خواهی قابل تبیین می باشد؛ موضوعی که نویسنده این فصل از آن غفلت کرده است. فصل هفتم کتاب تحت عنوان اتّحادیه اروپا به مثابه قدرت نرم: نیروی متقاعدسازی ، نوشته آنا میشالسکی است. این فصل بر مبنای یک نظریه پست مدرن مشهور درباره اتّحادیه اروپا به مثابه یک واحد سیاسی بنا می شود که به سبب ساختار و سرشت آن، به یک رژیم سیاسی مبتنی بر یک رکن هنجاری قوی، توسعه یافته است. این فصل، الزامات ماهیت خاص اتّحادیه اروپا را تحلیل می کند و سپس بحث می شود که بخش هنجاری ساختار اتّحادیه اروپا با توجّه به محدودیتهای ساختار سیاسی، کارامدی اقدامات خارجی اتحادیه اروپا به وسیله عدم توانایی اتحادیه برای متقاعدسازی مخاطبان داخلی و نیز جامعه بین المللی، مختل شده است؛ به طوری که اروپا به عنوان یک بازیگر ضعیف در حوزه سیاستهای بین المللی تلقّی می شود. این فصل راهبردهای اروپا را در ارتباط با نخبگان ملی و مردم و مخاطبان خارجی تحلیل می کند و به دو بعد از دیپلماسی عمومی؛ یعنی مخاطب اروپایی و مخاطبان در کشورهای خارج از اتحادیه اروپا، مربوط می شود. این فصل اهمیت راهبرد را در پویایی های سیاست داخلی اتحادیه اروپا و در ایجاد یک هویت اروپایی مستقل نیز تحلیل می کند. ارتباطات فرهنگی و دیپلماسی عمومی ایالات متحده عنوان فصل هشتم کتاب است که توسط سینتیاپی اشنایدر به نگارش درآمده است. این فصل به بررسی دلایل و زمینه های کاهش دیپلماسی فرهنگی آمریکا از دهه 1990 و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاکنون پرداخته است. در ابتدا پس از بیان تاریخچه کوتاهی از دیپلماسی فرهنگی در ایالات متحده آمریکا، به مقایسه اقدامات صورت گرفته در زمینه دیپلماسی فرهنگی در آمریکا با اقدامات مشابه صورت گرفته در دیگر کشورها پرداخته، سپس راهبردهای موفق و ناموفق دیپلماسی فرهنگی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در آخر، چالشهای خاص پیش روی آمریکا را در جهان پس از 11 سپتامبر، چیزی که به عنوان آمریکایی ستیزی در سراسر جهان به وجود آمده، بررسی و ظرفیت و محدودیتهای دیپلماسی فرهنگی در مواجهه با آنها را مورد بحث قرار داده است. نویسنده در انتهای فصل چنین نتیجه گیری می کند که هیچ میزانی از دیپلماسی فرهنگی، هر قدر هم با مهارت گسترش یابد، نمی تواند دیدگاه جهانی را در مورد سیاستهایی که منزجرکننده و مورد تنفّر عموم هستند، تغییر دهد. اما دیپلماسی فرهنگی قوی می تواند از بهای ارزشها و آرمانهایی که جزء ویژگی های آمریکاست حمایت کند. اجرای سیاست دیپلماسی فرهنگی نیرومند علاوه بر نیاز به رهبری و هدایت کاخ سفید و وزارت امور خارجه، به هدایت بخش خصوصی و اختصاص بودجه مناسب نیز نیاز دارد. فصل نهم کتاب تحت عنوان طرّاحی مارکهای نشان دار ملّی به مثابه اقدامی در حوزه دیپلماسی فرهنگی توسط والی الینز به نگارش درآمده است. این فصل با این استدلال که از طریق ابزارهایی نظیر افزایش کیفیت صادرات می توان به اعاده اعتبار ملی کمک کرده، طرّاحی برند ملی را در سه فضا، شامل صادرات برند، سرمایه گذاری مستقیم خارجی و جهانگردی و با اشاره به تجارب برخی از کشورها مورد بررسی قرار می دهد. فصل دهم با عنوان دیپلماسی عمومی بر پایه گفتگو؛ طرّاحی یک پارادایم برای سیاست خارجی نوین توسط شاوویودن نوشته شده است. این فصل به این موضوع می پردازد که چگونه دیپلماسی عمومی می تواند صورت پذیرد. دیپلماسی عمومی بحث می کند که برنامه امنیتی نوین مستلزم رویکردی هماهنگ تر به سیاست خارجی است، که به نوبه خود یک پارادایم نوین گفتگوپایه را برای دیپلماسی عمومی طلب می کند. در این فرایند برخی از موضوعات نظری نیز می تواند روشن شود. برای پرداختن به جنبه های عملی دیپلماسی عمومی، این فصل به دو مورد عینی جنگ علیه تروریسم و ملت سازی می پردازد. فصل یازدهم به عنوان آخرین فصل بخش دوم، به موضوع آموزش برای دیپلماسی عمومی: یک دیدگاه تحوّلی اختصاص یافته و نوشته جان همری است. در مقدمه این فصل با اشاره به ضرورت آموزش در حوزه دیپلماسی عمومی و با توجّه به نتایج تحقیق نویسنده درباره برنامه های آموزش دیپلماتیک در بیست کشور، موضوعاتی چون: موانع آموزشی، تغییر گرایشها، آموزش دیپلماسی عمومی رسمی، دیپلماسی عمومی به عنوان یک حرفه و طرّاحی دوره درسی کامل را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. این کتاب با رویکرد غربی و به ویژه آمریکایی نوشته شده و لذا به الگوهای اعتباربخش برای آمریکا در نظام بین الملل توجّه ویژه ای دارد. نویسندگان کتاب به دلیل تعلّقات خاصی که دارند، بعضاً در مقام تحلیل پدیده های سیاسی در عرصه بین المللی از اصل بی طرفی تبعیت نکرده و در ارتباط با پدیده های جهان سوم، ایران و اسلام، تحلیلهای سطحی ارائه کرده اند. مطالعه این کتاب از حیث شناخت دیدگاههای غربی و نقد آنها می تواند برای پژوهشگران حوزه های مطالعات استراتزیک مفید باشد.