کتاب ردپایی در رمل این کتاب خاطرات محمّدحسن منافی از شهدای تفحص؛ سرداران شهید علی محمودوند و مجید پازوکی به اهتمام مهدی امینی، است در این کتاب می خوانیم: پیکر شهدا(سه شهید) را که تا مغز استخوانشان هم سوخته بود. وقتی درآوردیم، بوی سوختگی کاملا به مشام میرسید. ما نتوانستیم به خاطر پوسیدگی پلاکها شمارهی پلاک را بخانیم و در نتیجه شهدا بیهویت ماندند. ولی امید داشتیم حداقل یکی از پلاکها را پیدا کنیم. تمام اطراف را با بیل شخم زدیم و تا غروب مشغول الک کردن خاکها بودیم. پوتین، لباس، اسلحه و قسمتهایی از باقی ماندهی پیکرشان به دست آمده و حتی زنجیر پلاک را نیز پیدا کردیم. بچهها پشت سر هم صلوات میفرستادند. خیلی نذر و نیاز کردیم، ولی آثاری از پلاک هویدا نشد. در لحظهی آخر که به اذان ظهر نیز نزدیک میشدیم، ساعتی که روی استخوان دست بود، بیرون آمد. ساعت دوازده و نیم مورخ نوزده را نشان میداد. عملیات والفجر مقدماتی 61/11/18 اجرا شده بود.