کتاب فلسفه نقادی کانت شاید فلسفه ی مدرن بیش از هر چهره ای وامدار "کانت" و عقل نقاد وی باشد. نظریات این فیلسوف برجسته با وجود گذشت بیش از دو قرن، هنوز محل چالش ها و تفاسیر گوناگون است. یکی از مفسران افکار کانت، "ژیل دلوز" است. وی شرحی بر افکار کانت نوشته است به نام "فلسفه ی نقادی کانت" که در این کتاب ابتدا "روش استعلایی" و "عقل از نظر کانت" را توضیح می دهد، سپس "رابطه ی قوا در نقد عقل محض"، "نقش تخیل"، "عقل قانون گذار"، "عقل سلیم زیباشناختی"، "نظریه ی قوا" و "نظریه ی غایات" را تشریح می کند و چنین نتیجه می گیرد: قوا در مرتبه ی اول مطابق روابط بازنمایی به طور کلی (شناسایی،میل و احساس) تعریف می شوند و در مرتبه ی دوم به عنوان منابع بازنمایی (تخیل، فاهمه و عقل) تعریف می گردند. هرگاه که ما هر قوه را در معنای اولش در نظر بگیریم، یک قوه در معنای دوم کلمه احضار می شود تا بر ابژه ها قانون گذاری کند و کار ویژه اش را به قوای دیگر تعمیم دهد. بنابراین فاهمه در قوه ی شناسایی قانون گذاری می کند و عقل در قوه ی میل. این درست است که در نقد حکم تخیل به خودی خود دیگر عملکردی قانون گذارانه ندارد اما تخیل خود را آزاد می سازد، چنان که تمام قوا با یک دیگر وارد یک هماهنگی آزاد می شوند. بنابراین دو نقد اول رابطه ای را میان قوا به نمایش می گذارند که توسط یکی از آن ها تعیین شده است؛ نقد آخر از یک هماهنگی عمیق تر، آزاد و نامعین قوا به عنوان شرط امکان هر رابطه ی معین پرده برمی دارد. اصالت نظریه ی قوا در کانت در این است که صورت برتر قوا هرگز آن ها را از تناهی انسانی شان، بیش از آن که تقاوت شان را در نوع سرکوب کند، جدا نمی سازد. فقط تا وقتی که قوا ـ در معنای اول کلمه ـ خاص و متناهی هستند، می توانند یک صورت برتر به خود بگیرند و قوا ـ در معنای دوم کلمه ـ نقشی قانون گذار بیابند.