کتاب دوره ی درهای بسته 10: به روایت لطف الله صالحی اسیر، با زندانی خیلی فرق می كند. زندانی، مثلاً حكم می خورد پنج سال، ده سال. خودش را آماده می كند و با خودش كنار می آید كه من این مدت را توی زندانم، اما اسیر حسابش جداست. اسیر مثل مسافری می ماند كه به زور سوارش كرده اند و مقصدش را هم نگفته اند. چون از مقصد هیچ خبر ندارد، هر قدمی كه جلو می رود با خودش می گوید ممكن است مقصد این جا باشد. یعنی نمی تواند خودش را تنظیم كند برای هیچ مكان و هیچ زمانی. وقتی پایان را نتوانی ببینی و نتوانی حدس بزنی، خیلی مقاومت می خواهد كه بتوانی بایستی و در این حركت، حتا دست كسانی را هم كه دارند می افتند بگیری. اواخر اسارت، اكثر بچه ها این حالت را داشتند كه واقعاً ساده نبود. دوره ی درهای بسته در شماره دهم خود روایتی از لطف الله صالحی را بیان می كند.