کتاب یادگاران انقلاب ١2 : نشان حبیب - بر اساس خاطرات حبیب جریری حبیب جریری از فعالان و مبارزان سیاسی قبل ازانقلاب اسلامی است که در زندان رژیم طاغوت و در دوران جنگ نیز در در زندانهای حزب بعث حبس و مورد شکنجه قرار گرفته است. مصطفی محمدی افزود: "نشان حبیب" کتابی است که بررسی زندگی حبیب جریری آزاده سیاسی و مفقودالاثر می پردازد؛ کتابی که برای نشان دار کردن او نیست، بلکه برای نشان دادن و شناخت اوست. هم اکنون هیچ کس از سرنوشت جریری که در دوران دفاع مقدس به اسارت بعثی ها درآمد، اطلاعی ندارد و حتی نام او در فهرست صلیب سرخ نیز ثبت نشده است. منبع اصلی تالیف این کتاب مصاحبه با اعضای خانواده، دوستان و همرزمان حبیب جریری است. این کتاب در چهار فصل و با نگاهی بر زندگی و مبارزات این مفقودالاثر و آزاده سیاسی از زندانهای رژیم پهلوی تدوین شده است. در بخشی از کتاب عنوان شده است: "نوازش که آغاز می شد، مثل کبکی که در چنگال شاهین افتاده باشد، فریاد می کشیدم. از خدا یاری می خواستم تا آزادم کنند. جان آدم تا لب گور کشیده می شد وبر می گشت . درد از چهار ستون بدنم بالا می رفت. بازجو به این واکنش ها اعتنایی نداشت و داد و بی داد به دردش نمی خورد. او در صداهای گوش خراش من، تنها به دنبال فرکانس مورد نظرش می گشت؛ یک کلمه اعتراف یا اقرار و فاش کردن آنچه به مانند دفینه ای در سینه ام مانده بود. به زمین می افتادم و موزاییک ها را می خراشیدم. بازجوی قوی الجثه، سرم را از پشت چنگ می زد و تکان می داد. این صید بزرگ، در سوراخ لانه ی بازجو نمی رفت؛ بنابراین، بیش تر کلافه می شد و شکنجه ام می داد. مردی شریر از راه می رسید و در را باز می گذاشت تا باز جو برود و نفسی تازه کند. سپس ، خودش دست به کار می شد. من که مسلک آنان را می دانستم، غرولند می کردم و آب می طلبیدم. بازجوی اولی، می رفت و عوض لیوان با سطل باز می گشت و به جای نوشاندن، مثل فرش کهنه ای برم می گرداند و بر تمام پیکرم آب می پاشید. افزون بر شکنجه ی جسمی، با اعصابم هم بازی می کرد؛ همان طور به پشت خوابیده بودم و لرز و سرمای بیشتری به جانم می افتاد