کتاب روزگار تفنگ داستان این رمان بدین گونه است که «نعمت» جوان عاصی ِ دزفولی وقتی میبیند انگلیسیها با این سیاست که هرچه مردم گرسنهتر باشند، کمتر عصیان میکنند، گندمهایشان را میخرند و به آتش میکشند، دست به شورش میزند و تفنگ به دست میگیرد و علیه چپاولگران قد علم میکند. نعمت، وقتی ازدواج میکند، شرطی که برایش گذاشتهاند، به زمین گذاشتن ِ تفنگش بوده، اما او که نمیتواند آن همه ظلم را تحمل کند، دوباره تفنگ در دست میگیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا میخیزد. آنطور که ناشر گزارش داده، «نعمت علایی» یک قرن پیش با انگلیسیها و آمریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبهای او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس این مردم دفاع کردند و در این راه جان دادند. حبیب خدادادزاده، نعمت را از پس غبار سالیان بیرون کشیده و به مدد جادوی کلمات باردیگر زنده کرده است. از ورای روزگار تفنگ، به آسانی و زیبایی می توان به یک قرن گذشته دزفول سفر کرد و دیدنی هایی دید که یقینا تا مدتها از ذهن خارج نخواهد شد «روزگار تفنگ» رمانی خواندنی و پرکشش با قلمی روان از نویسندهای ناشناس است که با اولین رمانش توانست پیش از انتشار کتاب، برنده جایزه رمان اول ماندگار شود.