کتاب مرقع صد رنگ :100 رباعی از بیدل پارهای از مقدمهی مرقّع صدرنگ چیده است در این مرقّع تحسینی هر رقعه، دماغِ صد چمن گلچینی در مکتب شوق، کم کسی دارد یاد دیوان رباعیای به این رنگینی و این دیوان رنگین، قریب به چهار هزار رباعی دارد. شاید رباعی سرودن با این کمیت در تاریخ شعر فارسی بیسابقه باشد و با این کیفیت نیز کمسابقه. (میگویم «کمسابقه» و نه «بیسابقه»، چون دیگر نامداران این عرصه را از یاد نبردهام.) ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل (1054 ـ 1133 ق.) شاعر بزرگ زبان فارسی، اکنون بیشتر به اعتبار غزلهایش شهرت دارد و این تا حدودی طبیعی است، چون غزل قالبی است پرقابلیت و شاعر ما در این قالب، سنگ تمام نهاده است. ولی باید پذیرفت که اقبالِ بیشتر به غزلهای بیدل در مقایسه با رباعیهایش به ویژه در جامعة ادبی ایران، دلایل دیگری هم دارد، از جمله چاپ بسیار دیرهنگام رباعیات او در این کشور. باری، به هر دلیلی، رباعیهای جاندار و حتی گاه خیرهکنندة بیدل در سایه مانده است و ضرورتی به مطرح ساختن بیشتر آنها احساس میشود; به ویژه که رباعی به واسطة ویژگیهای خاص خود، ظرفیتهای کاربردی متفاوتی دارد و در بسیار مقامها به کار میآید که دیگر قالبها نمیآید. بیدل شاعری است چندبُعدی و شعرش هم بدین واسطه مضامین و معانی گوناگون دارد، از عشق و عرفان بگیرید تا سیاست و اجتماع و از اخلاق و تربیت بگیرید تا هجو و هزل. اما قالب غزل به اعتبار ساختار و سنت دیرینة خود، در آن زمان بیشتر محمل عشق و عرفان بوده است و در مواردی فلسفه و اخلاق. به همین سبب در غزلیات بیدل بیشتر جنبههای درونگرایانة شخصیت او تجلّی دارد، نه همه جوانب و ابعاد. با خواندن غزلیات و حتی تعمّق در آنها تصویری که از شاعر در نظر ما ترسیم میشود، کامل و دقیق نخواهد بود و بخشی دیگر از این تصویر باید با چراغ دیگر آثار او روشن شود، بهویژه رباعیها. رباعیات بیدل تنوع محتوایی چشمگیری دارد و در اینجا تناسب بیشتری میان مضامین و مفاهیم گوناگون برقرار شده است. شاید بتوان گفت که این دیوان از آثار دیگر رباعیسرایان هم رنگینتر است. چنان که در متن هم اشاره خواهیم کرد، سیاست و اجتماع در رباعیات بیدل حضوری نسبتاً پررنگ دارد و این در پهنة شهر کهن فارسی کمسابقه است. بیدل در اینجا گاه چهرهای معترض و انقلابی از خود نشان میدهد که در غزلیات چندان هویدا نیست. همچنین در رباعیات بیدل میتوان به بسیاری از آداب و رسوم، اعتقادات، رفتارهای اجتماعی و طرز زندگی مردم آن روزگار دست یافت. اینجا شاعر بیشتر از دیگر آثارش، خود و جامعهاش را مینمایاند. این، هم برای ما مردم امروز آموزههایی دارد و هم برای شناخت اجتماع آن روزگار سودمند است. یکی دیگر از مباحثی که در رباعیات بیدل به نسبت غزلهایش بیشتر جلوه دارد، نقد و تحلیل اوضاع شعر و ادب در آن زمان و در آن سامان است. او هم دربارة سلوک شعری خویش سخنان ارزشمندی دارد و هم دربارة جایگاه اجتماعی شعر، مقام و موقعیت شاعران و کیفیت بازار شعر در آن روزگار. O اما از درونمایه که بگذریم، از نظر صوری نیز رباعیهای بیدل قابل توجه و تأمل است، هم در مقایسه با آثار دیگر رباعیسرایان و هم در مقایسه با دیگر سرودههای این شاعر. تفاوت مهم رباعیهای بیدل با غزلهای او، شفافیت و وضوح آنهاست. در غزل، شاعر برای یک مضمون فقط دو مصراع در اختیار دارد و در رباعی چهار مصراع. چنین است که بعضی مضامین که در غزلهای بیدل با اجمال و یا ابهام بیان شده است، در رباعیها مشروحتر است و حتی در مواردی زیباتر. (مثلاً میتوان رباعی شماره 49 کتاب حاضر را با بیتی از غزلیات که در ذیل آن آوردهایم مقایسه کرد.) شاید هم از این روی است که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «شاعر آینهها» توصیه کردهاند که برای آسانتر شدن آشنایی با بیدل از رباعیهای او شروع کنیم. O باری، گزیدة حاضر حاصل پیشنهاد دوست سخنشناسم عابس قدسی مدیر انتشارات سپیدهباوران است برای کتابی در سلسلة کتابهای صد شعری این انتشارات. دلیل اصلی تقیّد به عدد صد نیز همین است، هرچند این عدد به تصادف عددی آشنا در شعر بیدل است و در کلام او بسیار دیده میشود: «آمدم تا صد چمن بر جلوه نازان بینمت»، «طول صد عقبا امل صرف است بر پهنای من»، «صد شمع از این شبستان در خود زد آتش و رفت»، «نشئة صد خُم شراب از چشم مستت غمزهای»، «هرچه میبینم، تپشْآمادة صد جستوجوست» و... در ابتدا شرح رباعیها در نظر نبود، ولی به زودی بر آن شدم که با این کار، کتاب را از قالب یک گزیدة صرف بدر آورم، تا هم زمینة آشنایی بیشتر با شعر بیدل برای مخاطبان عام این کتاب فراهم شود و هم کاری موازی با دیگر گزیدههای رباعیات بیدل نکرده باشم. من بر آن نیستم که این صد رباعی بهترین رباعیهای بیدل است، چون از طرفی این انتخاب مبتنی بر ذوق و پسند شخصی است و از طرفی کوشیدهام که تنوّع صوری و محتوایی و نیز قابلیت شرح و توضیح را در نظر داشته باشم. اینقدر میتوانم گفت که در گزینش، از دقت و حوصله و نیز مشورتهای بعضی دوستان صاحبنظر بهره گرفتهام. متن رباعیها را از بخش «رباعیات» در جلد دوم کلیات بیدل چاپ کابل نقل کردهام. ذکر شماره صفحه را ضروری ندانستم، چون در دیوان، آنها به ترتیب حروف الفبا آمده است. بیتهای شاهد همه از غزلیات بیدل است، مگر این که به نام شاعری دیگر تصریح شده باشد. منبع آنها کلیات چاپ کابل است و شمارة صفحهای که در کنار هر بیت آمده است، به این کلیات ارجاع میدهد. شاید این مثالها بیش از حدّ لزوم به نظر آید، ولی من بر آن بودهام که ضمن نقل تکبیتهایی زیبا از بیدل، راهی نیز برای فهم بهتر غزلیات او بگشاییم. یعنی بهگونهای از رباعی به غزل هم نقب بزنیم. رباعی شماره 6 نقشم هر گه در آب بیند خود را، موجش، رقمِ سراب بیند خود را بر آینه خوانند گر افسانة من، تمثال همان به خواب بیند خود را این رباعی به طرز فوقالعادهای مدرن است، بهویژه مصراع چهارمش. میدانیم که افسانه گفتن در خواباندن اشخاص مؤثر است. حال تصوّر کنید آینهای را که بر آن افسانة شاعر را خواندهاند و بر اثر آن، تصویری که در آن آینه افتاده است، به خواب رفته است و مهمتر این که خود را به خواب میبیند. بیت اول نیز اغراقی زیبا دارد. شاعر میگوید من چنان موهومم که اگر نقشم در آب بیفتد، موجها خود را سراب خواهند دید. اما این «همان» در کلام بیدل نقشی خاص و غیر قابل توصیف دارد. بیش از این که بار معنایی داشته باشد، به قوّت عاطفی سخن میافزاید. گویا نوعی تأکید را میرساند: همان چون سایه ما و سجدة شکر جبینسایی که تا آن آستان بی زحمت پا میبرد ما را