یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
به شیشه ای که تو دستم بود اشاره کرد و پرسید:((توی این شیشه چیه؟ گفتم:((هشت تا کرم.)) خندید:((چه با مزه!)) جی جور گفت:((مگر از این کرم ها خورده ای که میگی چه بامزه؟))بعدش فش فش فش وغچ غچ غچ می خندید.موقع خنده از لا به لای دندان هایش جرقه بیرون می زد و ترسناک می شد.شیمپالو گفت:((اهکی پکی پکی !معلومه که خوردم .یکی از غذاهای بامزه من کرم است.