کتاب اقتصاد به زبان خودمان : 3.سرمایه داری به منزله ی نظام - چرا نباید به حرف اقتصاددانان اعتماد کرد آیا رشد اقتصادی در بحران محیط زیست مقصر است؟ جیم استنفورد در مجموعه کتاب اقتصاد به زبان خودمان معتقد است لازم نیست که شما یک اقتصاددان باشید تا بتوانید درباره علم اقتصاد چیزی بدانید. همچنان که در فرهنگ ما ایرانیان اقتصاد را علم یا هنر تدبیر منزل میدانستند یعنی تامین معاش و برنامه برای رفع نیاز. هر انسانی اقتصاد را تجربه میکند، هر انسانی به نوعی در آن نقش ایفا میکند و هر انسانی در نظام اقتصادی دارای منافعی است: در چگونگی عملکرد نظام اقتصادی، در میزان کارایی آن و اینکه نظام اقتصادی به سود چه کسی عمل میکند. از نگاه استنفورد هر فرد درکی عامیانه از جایگاه خود در نظام اقتصادی و همچنین از نحوه عملکرد خود (در مقایسه با دیگران، در مقایسه با گذشته خویش و در مقایسه با انتظاراتش) دارد. تمام مفاهیم علم اقتصاد و تاریخ آن در این کتاب به زبانی ساده و نثری شیوا مطالعه میشود تا اقتصاددانانی کارآمد تربیت کند که به گفته استنفورد راه به آینده بگشایند: جامعهای را تصور کنید که آدمهای معمولی از علم اقتصاد سر در میآورند و منافع غالباً متعارضی را که در مسائل اقتصادی وجود دارد تشخیص میدهند. در چنین جامعهای، افراد بیشتری قادرند تصمیم بگیرند که چهچیز برایشان مناسبتر است ــ به جای آنکه به اقتصاددانان و اهل فن اعتماد کنند- و البته چنین جامعهای، دموکراتیکتر خواهد بود. در سومین جلد از مجموعه اقتصاد به زبان خودمان جیم استنفورد، در پنج فصل رقابت، سرمایهگذاری و رشد اقتصادی، بیکاری و اشتغال،تقسیم کیک و نظام سرمایه داری و محیط زیست ساختار سرمایه داری به منزله نظام را توضیح و تفسیر می کند.با هم پاسخ استنفورد به پرسش کلیدی " آیا رشد اقتصادی در بحران محیط زیست مقصر است؟"را مرور می کنیم: بسیاری از فعالان عرصهی محیط زیست، «رشد اقتصادی» را در به وجود آمدن مشکلات محیطزیستی مقصر میدانند. و قطعا آشکار است که گسترش قابلتوجه تولید در مقیاس جهانی در 200 سال گذشته، علت نهایی بحران زیستمحیطی است که ما در حالحاضر مشغول دستوپنجه نرم کردن با آن هستیم. با وجود این، معنای ضمنی (و گاه نتیجهی واضح) این نوع نگاهِ «ضد رشد» این میشود که گویی برای محافظت از محیطزیست باید روندِ رشد کُند شود یا متوقف شود. این نگاه، نوعی تقابل و دشمنیِ کامل بین پیشرفت اقتصادی و محافظت از محیطزیست را ایجاب میکند که به گمان من نه به نظام اقتصادی کمک خواهد کرد و نه به محیط زیست. شاید بتوان گفت که بخشی از مشکل در اینجا به دقیق نبودن واژهها برمیگردد. اقتصادانها «رشد اقتصادی» را بهعنوان هر نوع افزایش در ارزش واقعیِ (بعد از تورم) GDP تعریف میکنند. در حالیکه این افزایش ممکن است در عرصههای بسیار متفاوتی رخ دهد که هریک پیامدهای زیستمحیطی بسیار متفاوتی دارند. باید روشن شود که آیا منظور از رشد اقتصادی، معدنکاویهای بیشتر است یا مراکز مراقبت از کودکان بیشتر؟ به میدان آمدن اتوموبیلهای شخصی بیشتر است یا عرضهی خدمات حملونقل عمومی بیشتر؟ بهمعنای افزایش در کمیتِ تولید است یا کیفیتِ تولید؟ در حالی که بر مبنای تعریف فعلیِ GDP، همهی اینها رشد محسوب میشود. در سوی دیگر، برخی متخصصان محیط زیست رشد اقتصادی را تنها به افزایش در کمیت محصولات یا مقیاس تولید اقتصادی اطلاق میکنند ــ و آن را در مورد افزایش کیفیت یا ارزشِ آن تولیدات بهکار نمیبرند. از نظر آنها، رشد معادل است با تولیدِ «چیز»های بیشتر. بلی، در این نوع نگاه، رشد آشکارا و مستقیماً به تخریبِ محیط زیست میانجامد. زیرا تولید به مقدار بیشتر، بهمعنای استفاده از مواد اولیهی طبیعی بیشتر، و تولید آلودگیِ بیشتر است. مگر آنکه با اقداماتی نظیر بهبودِ نحوهی بهرهبرداری از منابع طبیعی، بهبود کارایی در نحوهی استفاده از این مواد، و یا جلوگیری از آلودگی، این تخریب را جبران کنیم. و این قبیل اقدامات تا زمانی که بهبود کیفیتِ تولیدات، یا گسترش تولیدات خدماتی بهعنوان «رشد» در نظر گرفته نشود میسر نیست. با وجود این، در این فصل، من از معنای گستردهتر و عمومیتر واژهی «رشد» استفاده میکنم: یعنی افزایش ارزش واقعی کالاها و خدمات مورد خرید و فروش. از نظر من، بخشی از راهکار ما برای مواجهه با مسئلهی محیطزیست، از طریق مدیریت و هدایت این جریانِ «رشد»، به سمت فعالیتهای کمتر مخرب و آسیبزا امکانپذیر است. (نظیر گسترش مراکز مراقبت از کودکان، و ترویج نظامِ حمل و نقل عمومی) . برخی از معضلات آلودگی، آشکارا با رشد نظامهای اقتصادی و بهبود استانداردهای زندگی بهتر همراه خواهند شد. مثلاً میتوان به برخی اشکال محلیِ آلودگی ــ نظیر زبالهها، آلودگی هوا در مقیاس محلی، و آبهای آلوده ــ اشاره کرد که در حال حاضر وضعیتشان در کشورهای فقیر در مقایسه با کشورهای ثروتمند بدون استثنا بدتر است. از یک نگاه، نظامهای اقتصادی پیشرفتهتر آلایندههای کمتری تولید میکنند (و سهم تولیدات خدماتیشان بیشتر است)، و فناوریها و سوختهای بهنسبت پاکتری استفاده میکنند. به این دلایل، بالاتر بودن استانداردهای زندگی (تا حدی بر مبنای رشد اقتصادی) میتواند در کاهش بسیاری از اشکال آلایندگی نقش داشته باشد. با وجود این، این همهی ماجرا نیست و از جهاتی دیگر، نظامهای اقتصادی هرچه ثروتمندتر میشوند آسیب بیشتری به محیطزیست وارد میآورند ــ بهویژه از طریق مصرف انرژی بیشتر، و بنابراین انتشار مقادیر بیشتری گازهای گلخانهای. اما، فقر و بیچیزی نیز بهوضوح افراد فقیر را به سمت انجام کارهای از نظر زیستمحیطی مخرب میکشاند ــ نظیر بُرشِ کامل درختان جنگلهای بارانی، استفاده از سوختهای شدیداً آلاینده (نظیر چوب و زغالسنگ)، یا شکار حیواناتِ در حال انقراض. به این ترتیب، برای اینکه هیچ تلاشی برای محدودسازی و سرانجام توقف این فعالیتهای مخرب بیثمر نماند، تأمین نیازهای پایه و افزایش امنیت اقتصادی الزامی است. اینجا نیز یکبار دیگر به این نتیجه میرسیم که برخورد پایا با محیطزیست نیازمندِ رشد اقتصادی است. به این ترتیب، رشد اقتصادی به تنهایی تضمینی برای محافظت از محیط زیست یا بهبودِ وضعیت انسان نمیتواند باشد. بلکه برای اطمینان از اینکه مزایا و دستاوردهای ناشی از رشد اقتصادی، در دسترسِ تودههای مردم قرار میگیرد یا نه، لازم است تا روند رشد، مدیریت و کنترل شود. از سوی دیگر، بسیار دشوار، و شاید غیرممکن باشد که بتوان بدون رشد اقتصادی شاهد بهبود قابلتوجه در استانداردهای زندگی تودهی مردم بود. با این حال، تحت نظام سرمایهداری، در دورههایی که رشد اقتصادی متوقف میشود (حین دورههای رکود)، شرایط اقتصادی و سیاسی به شیوههایی تغییر میکند که آشکارا به تضعیف وضعیت افرادی که در این نظام کار میکنند و همینطور چشماندازهای پیشرفت زیستمحیطی میانجامد. در چنین دورههایی ما شاهد بیکاریِ فراگیر، رشد فقر، نزاع برد- باخت بر سر توزیع (که در آن بُردِ یک گروه تنها از طریق باختِ گروه دیگر میسر است) ، و هجوم برای کسبِ درآمدهای فوری و نیازهای مصرفی (بهجای توجه و در نظر گرفتن چالشهای بلندمدت نظیر «پایایی») هستیم. مشکل، بهمعنای دقیق کلمه، در اینجا نظام سرمایهداری است، نه نبودِ رشد اقتصادی. غیرممکن نیست که یک نظام اقتصادی که رشدِ اقتصادی ندارد بتواند از بروز چنین نتایجِ منفی (نظیر بیکاری، فقر، و رکود) جلوگیری کند، اما به گمان من نظام سرمایهداری نمیتواند چنین نظامی باشد. چراکه نظام سرمایهداری تکیهاش بر عطش سودهای فزایندهای است که تحت فشار رقابت قرار دارد و برای تحریکِ سرمایهگذاری در کسبو کار ــ که کلِ سیستم بر پاشنهی آن میچرخد ــ به این سودها نیاز دارد. به این ترتیب، رشد اقتصادی برای نظام سرمایهداری امری حیاتی است که بدون آن این نظام فلج میشود. بنابراین هنگامی که ما در تلاش برای مدیریتِ نظام سرمایهداری بهشکلی از نظر زیستمحیطی مسئولانهتر هستیم، باید این نکته را در نظر داشته باشیم. اما حتی تحت نظام سرمایهداری بهوضوح شیوههایی وجود دارد که از طریق آنها رشد اقتصادی ــ رشدی که بهطور صحیحی تعریف و مدیریت شده باشد ــ میتواند بدون صدمهزدن به محیطزیست صورت گیرد، و حتی میتواند به محیطزیست کمک-رسان باشد. یکی از شکلهای رشد اقتصادی که میتوان از نظر زیست-محیطی خنثی و غیرآسیبرسان دانست عبارت است از تولیدِ محصولاتی با کیفیت بالاتر، در عوضِ تولید شمار هر چه کمتری از محصولات بیکیفیت. برای نمونه، برای تولید 100 هزار اتوموبیل گرانقیمت و مجهز، بهجای تولید 100 هزار اتوموبیل کوچک و مقتصدانه، نیازی به استفادهی چندان بیشتری از مواد خام یا آلودهسازی مضاعف محیط نیست، با وجود این، این کار باعث سه برابر شدن تولید ناخالص داخلی میشود. علاوه بر این، رواج اتوموبیلهای گرانقیمتتر به سازندگان اتوموبیل امکان میدهد تا با رغبت و سهولت بیشتری برای نوآوری در فناوریهای مربوط به مصرف انرژی هزینههایی اضافی صرف کنند (نظیر استفاده از تجهیزات موتوریِ پیشرفتهتر، لاستیکهایی از نظر مصرف سوخت کاراتر، و مواد اولیهای از نظر وزن سبکتر) البته ، همهی اینها بستگی به این دارد که آیا مصرفکنندگان از عهدهی خرید کالاهایی با کیفیت بالاتر برمیآیند یا نه ــ و این دلیل دیگری است که نشان میدهد رونق عمومی و افزایش توان اقتصادی همگانی نه تنها لزوماً برای محیطزیست مضر نباشد بلکه میتواند سودمند نیز باشد. همچنین، رشد اقتصادی میتواند به جای تمرکز بر تولید کالاها تولید خدمات را هدف گیرد. به ویژه، افزایش چشمگیر در خدماتِ عمومی و مراقبتی (نظیر مراقبت از کودکان، آموزش، مراقبت از سالمندان، و سایر برنامههای زندگیبخش) که افزایش عظیمی در تولید ناخالص داخلی و درآمدها ایجاد خواهد کرد، بیآنکه اثری منفی بر محیطزیست داشته باشد. حتی بسیاری از صنایع خدماتیِ خصوصی ــ نظیر رستورانها، تسهیلات فرهنگی، تعمیر و نوسازی خانه، خدمات شخصی ــ نیز برای محیطزیست آثار منفی نسبتاً کمی به همراه دارند. در واقع، سرمایهگذاری در راستای حمایت از محیط زیست، خود نوعی از رشد اقتصادیست که البته برای محیطزیست نیز بیضرر است. هرچه باشد سرمایهگذاری زیستمحیطی باعث ایجاد شغل، تولید درآمد و ایفای سهم در تولید ناخالص داخلی میشود ــ درست همانطور که بهرهبرداری از معادن یا کارخانههای شیمیایی چنین کاری انجام میدهند. برای انجام این کار، هیچ مانع و کمبودی وجود ندارد. در سالهای پیش رو، در مقیاس جهانی میتوان تریلیونها دلار درعرصههایی همچون حملونقل بهروشی از نظر انرژی کاراتر، فناوریهای انرژی پاک، خانهها و ساختمانهایی از نظر مصرف انرژی مناسب، پاکسازی بخشهای مربوط به پسماندها، و گسترش پارکها و مناطق محافظتشده سرمایهگذاری کرد. این سرمایهگذاریها دستاوردها و منافع مثبت عظیمی برای کارگران و اجتماعات انسانی خواهد داشت. در این معنا، تعارض نهایی بین نظام اقتصادی و محیط زیست نیست، بلکه تعارض نهایی این است که چه کسی، چگونه و به چه دلیل میخواهد این سرمایهگذاریهای مورد نیاز را انجام دهد. شکی نیست که گونههایی از رشد اقتصادی وجود دارد که آشکارا به محیط زیست آسیب میزند: فعالیتهایی که منابع طبیعی را تخریب و مصرف میکند، سوختهای فسیلی بیشتری را میبلعد، و آلودگی بیشتری منتشر میکند. چالش امروز، جستجو برای روشهایی است که به این فعالیتهای سودآور خاتمه دهد (یا آنها را غیرسودآور سازد)، و درعین حال و بهطور همزمان، گونههایی بیخطر و سودآور را روی کار آورد.